۳۵۷ بار خوانده شده

صدای تیشه

سخن بشنو مجال چند و چون نیست
جهان جز رزمگاه آزمـون نیست

ز مدّ و جزرِ آن باشد هویدا
که موج‌آسا بقایش در سکون نیست

دوام رعد هستی برقـکی بود
بقای زندگانی زین فزون نیست

به زودی می‌‌‌رسد بـر اوج عزت
هوس گر توده‌ای را رهنمون نیست

چرا شد ذرّه اسباب تباهی
اگر معراج عقل ما جنون نیست

نشان عشق فرهادش نخوانید
صدای تیشه گر در بیستون نیست

رسیدن‌ها به کاخ اعتبارات
به همراهیِّ نیرنگ و فسون نیست

چه سود از خرقه و دستار و تسبیح
درون هر که صافی چون برون نیست

اگر مردی تـو، دستِ بی‌نوا گیر
مروّت خنده بر حال زبون نـیست

ز جام ناتوانان آب خوردن
چه باشد جان من گر شرب خون نیست

رسـد بـر منزل مقصود «بارق»
هر آن‌کاو کاسهٔ صبرش نگون نیست
کابل، تیر ۱۳۳۳
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شعر من!
گوهر بعدی:طاقت پروانه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.