عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۹۰
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۹۷
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۲
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۹
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۸
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۶
سعیدا : مفردات
شمارهٔ ۷
سعیدا : مفردات
شمارهٔ ۱۴
سعیدا : مفردات
شمارهٔ ۱۵
سعیدا : مفردات
شمارهٔ ۱۶
سعیدا : مفردات
شمارهٔ ۱۸
سعیدا : مفردات
شمارهٔ ۱۹
قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۲
ای دل و جان عاشقان خسته ی تیغ مرحبا
غلغله ی او در سمک کوکبه ی تو در سما
غیرت تو هزار را برده به عالم فنا
بر سر کوی عاشقی کشته به تیغ ابتلا
باده بنوش و دم مزن صید در حرم مزن
لاف ز بیش و کم مزن بر در بام کبریا
چون که به حضرتش روی،گر همه کهنه،گر نوی
بال و پرت فنا کند پرتو نور آن لقا
گر تو بهار و گلشنی در همه چشم روشنی
یاد حبیب جان دهد آینه ی تو را صفا
نعره ی «قل کفی » زدم جام می صفا زدم
چون که رسید از آن کرم جان و دلم به منتها
قاسم،اگر تو عاشقی چیست طریق صادقی؟
تیغ خورند بر قفا صبر کنند در بلا
غلغله ی او در سمک کوکبه ی تو در سما
غیرت تو هزار را برده به عالم فنا
بر سر کوی عاشقی کشته به تیغ ابتلا
باده بنوش و دم مزن صید در حرم مزن
لاف ز بیش و کم مزن بر در بام کبریا
چون که به حضرتش روی،گر همه کهنه،گر نوی
بال و پرت فنا کند پرتو نور آن لقا
گر تو بهار و گلشنی در همه چشم روشنی
یاد حبیب جان دهد آینه ی تو را صفا
نعره ی «قل کفی » زدم جام می صفا زدم
چون که رسید از آن کرم جان و دلم به منتها
قاسم،اگر تو عاشقی چیست طریق صادقی؟
تیغ خورند بر قفا صبر کنند در بلا
قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۵
برافشان زلف مشکین را، که خوش حالیم ازین سودا
که می یابم ز بوی او نسیم جنت الماوا
دل و جان راتو محبوبی،همه طالب، تو مطلوبی
زهی حسن و زهی خوبی، تعالی ربناالاعلا
سلامت مسکن زاهد سعادت ما من صادق
ملامت شیوه عاشق محبت عروه و ثقا
طریق زاهدان تقوی حدیث مفتیان فتوی
مقام راهبان عفت میان عاشقان غوغا
زهر جوهر چه می جویی؟ که او دریا و تو جویی
بخوان مطرب بنیکویی ولو لا هو لما کنا
تو دانا باش و ره می رو میان رهروان رهرو
که شد عالی تر از اعلا مقام قرب او ادنا
تو در عقل لجوج خود گرفتاری، نمی بینی
میان مجلس رندان چه عشرتها، چه دولتها!
چو خورشید جمال او نقاب از رخ براندازد
بیانها منطوی گردد، عیان شد مقصد اقصا
سخن از عقل و هوشیاری مگو با قاسمی دیگر
که عیش جاودان دارند سرمستان ناپروا
که می یابم ز بوی او نسیم جنت الماوا
دل و جان راتو محبوبی،همه طالب، تو مطلوبی
زهی حسن و زهی خوبی، تعالی ربناالاعلا
سلامت مسکن زاهد سعادت ما من صادق
ملامت شیوه عاشق محبت عروه و ثقا
طریق زاهدان تقوی حدیث مفتیان فتوی
مقام راهبان عفت میان عاشقان غوغا
زهر جوهر چه می جویی؟ که او دریا و تو جویی
بخوان مطرب بنیکویی ولو لا هو لما کنا
تو دانا باش و ره می رو میان رهروان رهرو
که شد عالی تر از اعلا مقام قرب او ادنا
تو در عقل لجوج خود گرفتاری، نمی بینی
میان مجلس رندان چه عشرتها، چه دولتها!
چو خورشید جمال او نقاب از رخ براندازد
بیانها منطوی گردد، عیان شد مقصد اقصا
سخن از عقل و هوشیاری مگو با قاسمی دیگر
که عیش جاودان دارند سرمستان ناپروا
قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۸
تا پریشان نکند زلف ترا باد صبا
متصور نشود حالت جمعیت ما
موکشان برد مرا عشق ز مسجد بکنشت
الله الله،چه تفاوت، زکجا تا بکجا؟
هرچه در وصف توگفتند، زمه تا ماهی
سخنی بود بنسبت ز سمک تا بسما
راست ناید بقلم، گرد و جهان شرح دهند
تا قیامت صفت عشق من و حسن ترا
شاهد جان منی، پیش جمالت چون شمع
دارم امشب هوس سوختن از سر تا پا
دوش گفتی که: در آیینه رخساره من
بخدا می نگری؟ گفتم: آری بخدا
دل قاسم ز سر جان گرامی برخاست
به وفاداری حسن تو، زهی حسن وفا!
متصور نشود حالت جمعیت ما
موکشان برد مرا عشق ز مسجد بکنشت
الله الله،چه تفاوت، زکجا تا بکجا؟
هرچه در وصف توگفتند، زمه تا ماهی
سخنی بود بنسبت ز سمک تا بسما
راست ناید بقلم، گرد و جهان شرح دهند
تا قیامت صفت عشق من و حسن ترا
شاهد جان منی، پیش جمالت چون شمع
دارم امشب هوس سوختن از سر تا پا
دوش گفتی که: در آیینه رخساره من
بخدا می نگری؟ گفتم: آری بخدا
دل قاسم ز سر جان گرامی برخاست
به وفاداری حسن تو، زهی حسن وفا!