عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۲
زمین که گنج روان گفته خاک راه تو را
به حشر پس ندهد کشته نگاه تو را
خلد به دیده محشر خدنگ بیداری
به خواب بیند اگر شور صیدگاه تو را
فریب چرب زبانان نوید وصل دهد
هلاک پرسش مژگان عذر خواه تو را
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۳
چه داد شکر دهم شوق آرزوی تو را
طواف اگر نکند قبله گاه کوی تو را
غبار عنبر خاکسترم سفیده صبح
طراوت شب من کرده عشق بوی تو را
اشک من پرورده گلزار سر کوی تو را
جوش بلبل از حیا باشد گل روی تو را
آرمیدن در دل عاشق زیارت می کند
کرده محراب تسلی یاد ابروی تو را
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۷
گل غم داغ جنون سوخته تا بر سر ما
تشنه خون تمناست لب ساغر ما
گرمی عشق و سیه بختی و دلسوختگی
می توان دید در آیینه خاکستر ما
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۹
شد فزون بیغم شکست خاطر دلگیر ما
کو خراجی تا کند بار دگر تعمیر ما
در بیابان جنون خضریم کز سودای عشق
موج آب زندگی شد حلقه زنجیر ما
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۱
تا کی نشوی گوش بر آواز دل ما
همراز دل مایی و هم راز دل ما
صیدش نکند آفت آرام که دارد
انداز سر زلف تو پرواز دل ما
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۵
می کند مشق تپیدن دل دیوانه ما
بال پرواز شود باده به پیمانه ما
حاصل نشو و نما دیده بیدار شود
گشته صحرا صدف پر گهر از دانه ما
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۹
ای نگاهت از شوخی محشر تغافلها
عارضت ز تاب می خانه سوز بلبلها
دیده حیرتستان شد نذر لاله رخساران
سینه سنبلستان شد وقف زلف و کاکلها
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵۲
ناله از تاثیر هویی در کمین دارم بیا
جان برای مقدمت در آستین دارم بیا
کرده تیرت مغز را در استخوان من شرار
خوش چراغانی ز شوق آفرین دارم بیا
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵۳
چون دل ز وصل تو مایوس می کند مهتاب
چراغ نذر زمین بوس می کند مهتاب
شب فراق ز تر خنده های ابرم سوخت
به تیره روزیم افسوس می کند مهتاب
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵۴
چراغم روشن است از روی آتشپاره ای امشب
به رغم دیده از دل می کنم نظاره ای امشب
چو چشم خویش مست جام اومیدی نمی دانم
چه ساغر های حسرت می کشد بیچاره ای امشب
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵۷
بسکه نظاره ز تاب رخ جانان افروخت
می توان شمع در این بزم ز مژگان افروخت
در میان تو و خورشید نگنجد نسبت
شعله تیغ تو از خون شهیدان افروخت
زین خجالت که لبت خون به دل صهبا کرد
پنبه چون گل به سر شیشه مستان افروخت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵۸
به یاد روی تو از تاب ناله ام گل سوخت
چه داغها که چمن ز آشیان بلبل سوخت
به قحط سال نگاه تو حاصل عمرم
چو دانه شرر از آتش تغافل سوخت
زمن رسید به جایی رواج ناله که باغ
سپند غنچه پی چشم زخم بلبل سوخت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۰
چشمت به جام هر که شراب نگاه ریخت
اول ز رشک،خون من بیگناه ریخت
آیینه شبنمی است که از شرم روی تو
یک قطره عرق شد و بر خاک راه ریخت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۱
مست می آمد و آیینه به دست
مژه دارد گل خورشید پرست
شوخی مشرب خود را نازم
هر گه از دام تمنای تو جست؟
مرد در عالم معنی هم مرد
چقدر توبه ناکرده شکست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۲
جام لاله پر می شد وقت باده نوشیهاست
می پرست را امروز باغ دلگشا صحراست
وقت می خوری دیدم گرمیی ز چشم او
رند لاابالی را یار گرمخون صهباست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۷
امشب از پرتو روی تو گلستان اینجاست
آرزو با سمنت دست و گریبان اینجاست
هرکه پابسته آن زلف چو زنجیرم دید
گفت سرحلقه زنار پرستان اینجاست
دل طلبکار لبش بود که ناگه خالش
خضر ره شد که لب چشمه حیوان اینجاست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۰
چون دلم دیوانه عاقل نمایی برنخاست
همچو اشکم عقده مشکل گشایی برنخاست
زنگ شرکت برنتابد باطن روشندلان
تا سکندر خاک شد آیینه رایی برنخاست
برق تازیهای عمر است اینکه در راه طلب
رهروان را چون نگه آواز پایی برنخاست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۶
خون دل خوردن به بزمش از شراب آسانتر است
زهر نوشیهای ما از شهد ناب آسانتر است
همچو جوهر گر نگیرد زخم هر دم دامنش
کشتن ما پیش تیغ او ز آب آسانتر است
ما اسیران را ز رشک سایه دیوار غیر
جان سپردن زیر تیغ آفتاب آسانتر است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۸۳
در گلستان محبت سایه گل آتش است
آبروی اشک خون آلود بلبل آتش است
سوختیم از بی نیازی خرمن صد آرزو
در کف ما برق شمشیر توکل آتش است
حیرت نظاره شوخی حجاب دیده شد
کز فروغ چهره اش آیینه یک گل آتش است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۸۶
نگاهش از سر مژگان به جنگ است
خدا صبری دهد جوش فرنگ است
دل ما هم دلی دارد کم از کیست
چو صدق آیینه گردد شیشه سنگ است