عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۰
با تماشای تو سیر گل و گلشن ستم است
تا توان رفت به قربان تو مردن ستم است
بر دل ما که ز خونگرمی یاران شکند
آتش افروختن کینه دشمن ستم است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۸
قفل کتابخانه حیرت دل من است
صندوق رازهای محبت دل من است
صید نگاه گرم ز دام رمیدگی است
آیینه دار وحشت و الفت من است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۲
خوابهای بی اثر تأثیر فریاد من است
بیزبانی گلستان خاطر شاد من است
حلقه دامش رم از چشم غزالان می کند
شرم طفلی سخت دامنگیر صیاد من است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۶
دل به راحت ندهم پاس محبت این است
مژه بر هم نزنم خواب فراغت این است
سینه صافی است غباری که ز راهم برخاست
اثر ساده دلی‌های عداوت این است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۸
ز جلوه تو زمین چون نگار رنگین است
به خاطری که تو باشی غبار رنگین است
گل از تپانچه برت سرخ رو کند خود را
ز خون خویش رخ شرمسار رنگین است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۰
سرو دلجوی قیامت اعتدالی داشته است
باده لعل لب شیرین خیالی داشته است؟
پادشاه عشق از دل باج آبادی گرفت
این ده ویران عجب مال و منالی داشته است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۲
بس که در بزمش نگه سرمشق حیرت گشته است
راز دل ممنون تأثیر محبت گشته است
چون تسلی بخشدم زخمی که از مژگان اوست
تا دل آیینه بیتاب جراحت گشته است
خوانده نور چشم خود آیینه ما را غبار
گنج باد آورد ما گرد کدروت گشته است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۳
مژگان او به دام نگاهم گرفته است
هرجا که می روم سر راهم گرفته است
آیم به کار دل همه گر روز محشر است
خونها که خورده است گواهم گرفته است
عشق خجل ز مسجد و میخانه کرده است
گاهی به راه و گه به نگاهم گرفته است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۷
سرگشتگی نشستنم از یاد برده است
بیهوده گردیم گرو از یاد برده است
در بیضه شکسته محبت دل مرا
از آشیان به خدمت صیاد برده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۰
شوخی دیوانه آب از شبنم گل خورده است
سبزه اش تاب از نسیم جعد سنبل خورده است
بیخودی گل می کند از ناله نی در دلم
نیستان پنداری آب از چشم بلبل خورده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۲
چون گل آشفته و چون شعله سوار آمده است
صبح رویش ز شبیخون بهار آمده است
خیره چشمان مژه ها را صف پروانه کنید
گرد راهش ز چراغان شرار آمده است
در لحد پنجه رسوایی مجنون گیر است
چاکش از دل به گریبان غبار آمده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۵
چون دور ز وصل یار می بوده است
دل در بر من چه کار می بوده است
هر روز به رنگ تازه می خندد
این داغ چه خوش بهار می بوده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۷
گر چه ساقی صرفه در خون خوردن من دیده است
طالعم را توبه در اوج شکستن دیده است
کی فراموشم شود وحشت پرستیهای دل
دوست هم خود را در این آیینه دشمن دیده است
ظرف دلتنگی نداری لاف رسوایی مزن
غنچه این باغ کی فال شکفتن دیده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۹
درد می دردی به ایاغت نرسیده است
بوی گل داغی به دماغت نرسیده است
عاشق زکجا شکوه کجا این چه خیالی است
پیداست کزین باده دماغت نرسیده است
سبز است ز خون دل ما حاصلت ای چرخ
این است که یک میوه باغت نرسیده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۳
می کشی درد ته جام کسی است
بیخودی بویی ز پیغام کسی است
عشق ما را سر به صحرا داده است
چشم آهو حلقه دام کسی است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۴
سرنوشتم چون تمنا چین ابروی کسی است
بازگشتم چون تماشا با گل روی کسی است
در محبت دل به حرف آشنایی بسته ایم
حلقه زنجیر ما دیوانگان بوی کسی است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۵
جلوه سرو روان قافله بیهوشی است
گردش چشم سیه مکتب بازیگوشی است
باده از دست تو مستی نکند داد از تو
اولین قطره این جام می بیهوشی است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۷
کلید زبانم به دست خاموشی است
حکایتم همه افسانه فراموشی است
سپند آتش رشکم خدا نگه دارد
مگر خیال تو با غیر در هم آغوشی است؟
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۰
خسته جور تو با ناله و افغان ننشست
بسته زلف تو یک لحظه پریشان ننشست
غنچه بی یاد لبت بر رخ بلبل نشکفت
لاله بی داغ وفایت به گلستان ننشست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۱
دامان فتنه گل به میان سخن شکست
دریاب توبه را که خمار چمن شکست
از بوی نافه خون دلم جوش می زند
از خوی طره که دماغ ختن شکست