عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۵
عالم شکار فتنه چشم سیاه اوست
هر جا که می روم سر تیر نگاه اوست
سرهای غنچه بسته به فتراک نو بهار
صیاد ما که سایه گل دامگاه اوست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۶
گل خانه زاد خاک ره انتظار کیست
پرواز عندلیب به بال غبار کیست
خورشید زر خریده دود چراغ من
شامم ز یمن عشق کم از روزگار نیست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۸
ای که می پرسی که آرامت چه شد آرام چیست
شعله آرام دلم گردید حرف خام چیست
گرد جولان سمندی صید هوشم کرده است
آن گرفتارم که نشناسم قفس یا دام چیست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۵۲
گلشن تویی بهار شکفتن به کام کیست
شمشاد بنده تو رعونت غلام کیست
بی جلوه خوشخرامی و بی خنده خوش نمک
سرو و گل از تو بلبل و قمری به دام کیست
مستی ندیده ام که سراغی نکره ام
یاران طلسم توبه شکستن به نام کیست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۰
به نکهت چمنم بی تو آشنایی نیست
به رنگ غنچه دلتنگ من هوایی نیست
به هر کدام غمش لطف می کند خوب است
میان ما و دل از درد او جدایی نیست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۱
محشر نمک از غبار ما داشت
دیوانگی انتظار ما داشت
با دانه و دام راز می گفت
صیاد سر شکار ما داشت
از بیخبری خبر گرفتیم
جای تو دل انتظار ما داشت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۲
دل در قدح ز شوق لبت آفتاب داشت
در آب لعل آتش ما پیچ و تاب داشت
مطلب گداخت شوخی دشنام را چه شد
حرف به لب نیامده ما جواب داشت
آزاده را فسانه راحت هم آفت است
یوسف چه رنجها که ز تعبیر خواب داشت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۴
شهرت مجنون بهاری غیر رسوایی نداشت
راز عاشق خاطر افسانه پیرایی نداشت
برق رسوایی کجا و خرمن طاقت کجا
هر که آهی داشت سامان شکیبایی نداشت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۶
در غمش از خویش چون سیماب می باید گذشت
چشم داری از خیال خواب می باید گذشت
مگذر از کویش که آنجا سرزمین چشم ماست
هر قدم صد جا چو موج از آب می باید گذشت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۷
دمی که مست حیا از من آن غزال گذشت
ز رشک دیده چه گویم به دل چه حال گذشت
به گلشنی که درآید به جلوه نخل قدش
چو ابر از سر سرو، آب انفعال گذشت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۲
دل که عمری داشت در خاطر تمنای خطت
عاقبت دیوانه اش دیدم ز سودای خطت
فتنه شوخ است آیه تمکین نمی داند که چیست
حسن بی پروا ندارد هیچ پروای خطت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۷
رخ تو نسخه خوبی زلاله زار گرفت
کلید گلشن حسن از کف بهار گرفت
شکسته است دلم را غم زمانه چنان
که آرزو نتواند در او قرار گرفت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۹
یاد او کرد ز دل تا چشم حیران گل شکفت
نام او بردم ز لب تا گوش مستان گل شکفت
بسکه لبریز تماشای تو بودم زیر تیغ
از گل هر قطره خونم صد گلستان گل شکفت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸۰
هوا را سرافرازی می دهد نخل خرامانت
تذروستان شود روی زمین از موج جولانت
ز حیرت سرگرانی کم نگه اما چه می دانی
که نرگسدان کند باغ نگه را چشم خندانت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸۱
چو گل بر غنچه می خندد دهانت
زند سیلی به نسرین ارغوانت
ز باریکی حدیثی در میان بود
به یاد آمد مرا موی میانت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸۵
بی رخت عمر ابد خواب فراموشم باد
بزم وصلت گل خمیازه آغوشم باد
یادش از شغل تمنای توام باز گرفت
بسته ام با تو جناغی که فراموشم باد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸۷
می گریزم سایه الفت شکاران کم مباد
می سپارم جان نوازشهای یاران کم مباد
میکشان را بر سر خاکم بساطی چیده اند
در غبار من گل ابر بهاران کم مباد
می روم از خود گلاب چاره ای در کار نیست
از سر من سایه الفت شکاران کم مباد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸۸
رنگ شکسته از گل رویش عیان مباد
پژمردگی شکفته از آن گلستان مباد
پیغام خویش جز به خیالش نمی دهم
غیری به این وسیله به او همزبان مباد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۹۱
سینه ام قاب گل روی تو باد
در مشامم حسن شب بوی تو باد
هرکسی خواهد رقیب من شود
حاصلش چوگان جادوی تو باد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۹۳
غبار ما به او گل می فرستد
که پیغام تحمل می فرستد
شکار طره آشفتگیها
به خوابم بوی سنبل می فرستد