عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۴۴
آنکه لعلش بیشتر از نیشتر دل می برد
گر به خاطر بگذرد شیرین شکر دل می برد
غیر حرف او نمی دانم چه گویم در جواب
هرکه می پرسد ز حال من خبر دل می برد
شاهد رنگین دنیا جلوه ای دارد مپرس
می خورد خون جگر تا در نظر دل می برد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۴۶
بس که بیگانگی از خاطر آن گل گذرد
تا خیالش ز دل ما به تغافل گذرد
نتوان داشت به زنجیر در آن انجمنم
که بجز حرف پریشانی کاکل گذرد
غیر کاکل به سر او نشنیده است کسی
کز سر سرو سهی سایه سنبل گذرد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۴۸
ز تیغ او گل زخمی شکار خواهم کرد
ز رشک خون به دل نوبهار خواهم کرد
هزار درد سرم هست غیر بیکاری
جنون رسید ندانم چکار خواهم کرد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۴۹
چشمت از هر گردشی بزم دگر آماده کرد
عکس رویت شیشه آیینه را پر باده کرد
نسخه بینایی ای می خواست بهر روزگار
مصلحت بینی که لوح خاطرم را ساده کرد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۵۰
دلم در آتش رشک چراغ می سوزد
که با خیال که شبها دماغ می سوزد
درین بهار کسی را مسلم است جنون
که از فتیله زنجیر داغ می سوزد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۵۲
جان سختی دلم را بیداد می شناسد
قدر ستم کشان را فرهاد می شناسد
مشت غبار عاشق در دام اضطراب است
گشتیم خاک و ما را صیاد می شناسد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۵۳
گریختم که به گرد ره تو کس نرسد
گداختم که به آیینه ات نفس نرسد
بهار سوختگی را طراوت دگرست
اگر چه گل چمن آرا بود به کس نرسد
به شاهراه وفا نام شکوه کس نشنید
چه شد که ناله به دردسر جرس نرسد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۵۴
دل ز تاراج نگاه شعله بازش می رسد
گفتن افسانه سوز و گدازش می رسد
طفل و محجوب است و بیباک است و معشوق رسا
هر چه خواهد می تواند کرد نازش می رسد
چشم و زلفش اختیار عالمی دارد اسیر
کشتن ما بستن اهل نیازش می رسد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۶۰
یکدلم گرچه پریشان نظرم ساخته اند
گوشه گیرم که چنین در به درم ساخته اند
از نفس ماندم و پرواز به دادم نرسید
مگر از پرده دل بال و پرم ساخته اند
تا در آیینه دیگر نشناسم خود را
بی تو هر لحظه به رنگ دگرم ساخته اند
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۶۷
به زنده کرده سوز نهان قبا چه کند
به شمع مهر و وفا خصمی صبا چه کند
تو کینه جوی و دعا بی اثر وفا بدنام
به نا امیدی من عشق بینوا چه کند
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۱
خاکسترم را دود دل ابر بهاری می کند
در عالم یاد رخی آیینه تاری می کند
چشمی که طعن مستیم بر هوشیاری می زند
پنهان چرا در خاطرم پیمانه کاری می کند
یاد فراغت می دهد خاکم به تاراج غبار
آسودگی حشر مرا با بیقراری می کند
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۴
اشکم به گلشن دل صد پاره می رود
حسرت به باغبانی نظاره می رود
برق نگاه گرم تو آیینه را گداخت
آتش به چشم روشنی خاره می رود
در گلشنی که دود بجوشد ز رنگ گل
خون فسرده از رگ فواره می رود
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۵
آشنایی نه چراغی است که خاموش شود
دوستی نیست جناغی که فراموش شود
چون مست باده ستم آن سنگدل شود
ترسم ز صبر جورکشان منفعل شود
آباد خانه دلم از گرد کلفت است
ترسم غبار خاطرم از گریه گل شود
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۰
هر خار که از چمن برآید
بهر دل زار من برآید
راز خطت از نگفتنی هاست
این سبزه کی از دمن برآید
بیتابی ناله خموشی است
هر سبزه زخاک من برآید
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۴
چند منعم ز کوی یار کنید
حیرتم را یکی هزار کنید
دست مستانه را برافشانید
آستین دامن بهار کنید
گریه تخم شرار می کارد
دیده ها وقف لاله زار کنید
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۵
تو را که از لب چون پسته قند می روید
نمک ز داغ من دردمند می روید
ز آب دیده مجنون برای دفع گزند
هنوز در ره لیلی سپند می روید
ز بار منت نشو و نما گریزان است
نهال همت عاشق بلند می روید
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۶
نگاهش آشنا شد آشناتر
دعای بی اثر حاجت رواتر
اثرها دیده ام از دوستداری
دلش از بیوفایی بیوفاتر
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۹۱
مگریز ای گل رعنا مگریز
نشدم سیر تماشا مگریز
سرو از سایه گریزان نشود
گر پری نیستی از ما مگریز
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۹۶
ای از لب تو غنچه و شبنم نمک فروش
لعل تو خنده کار و دو عالم نمک فروش
افسردگی حرام و جگر تشنگی به کام
شمشیر شعله جوهر و مرهم نمک فروش
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۹۸
عالم از رنگینی پرواز ما داغ است داغ
از پر طاوس تا بال هما داغ است داغ
نقشبندی دیگر و وحشی خیالی دیگر است
رنگ گلها صیقل آیینه ها داغ است داغ
دود بر خیزد به جای گرد از نقش قدم
هرکه از کوی تو می گردد جدا داغ است داغ