عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
طبیب اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲
افگار توام تاب و توانی بفرست
بیمار غمم قوت جانی بفرست
از نامه خشکی بتو راضیست طبیب
گر نیست گلی برگ خزانی بفرست
طبیب اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۳
بازم به کمین غمزه پنهانی هست
زخمی به دل از کاوش مژگانی هست
تا چند تو بر گریه ما می خندی
گویا نشنیده ای که هجرانی هست
طبیب اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴
ای آنکه همیشه جور کارت باشد
آوردن عاشقان شعارت باشد
این دیده که بی روی تو خون می گرید
تا چند براه انتظارت باشد
طبیب اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۶
چندان غم هجران تو در دل دارم
روزی که فلک از تو بریده است مرا
می دانم آنکه آفریده است مرا
کس با لب پرخنده ندیده است مرا
طبیب اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
تا از تو زجور فلک افتادم دور
یکدم دل خویش را ندیدم مسرور
مشتاق توام چون به گلستان بلبل
محتاج توام چون به صبوحی مخمور
طبیب اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
رسم و ره آن یار ستمکار نگر
ناکامی یار و کام اغیار نگر
با ما در کینه میزند دلبر بین
با یار ستیزه می کند یار نگر
طبیب اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
گفتی که کیم؟ گوشه نشینی که مپرس
خو کرده به هجر نازنینی که مپرس
می نوش به شادی و تو خوش باش که من
دارم دلی و دل حزینی که مپرس
طبیب اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
ای آن که چو بگذری تو بر یاد دلم
جز گریه نگیرد زغمت داد دلم
تا از تو جدا فتادم ای وای بمن
یادت نرسد اگر به فریاد دلم
طبیب اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
عمریست که تیره روزگارم چه کنم؟
افتاده ز چشم اعتبارم چه کنم؟
گر وقت گریبان شده دستم چه عجب
رفته است ز کف دامن یارم چه کنم؟
طبیب اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱
کی پیش کسی حکایتی از تو کنم
یا شکوه بی نهایتی از تو کنم
غیر و من و شکوه از تو شرمم بادا
هم با تو مگر شکایتی از تو کنم
طبیب اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
گر بی تو به بزم عیش ساغر زده ام
صد غوطه به خون دیده تر زده ام
مانند سبوی باده مانده است بجای
دستی که به هجران تو بر سر زده ام
طبیب اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳
گویند به من که بیقراری نکنم
شبهای فراق اشگباری نکنم
تا هست مرا آتش عشقش بر سر
یک لحظه چو شمع ترک زاری نکنم
طبیب اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
نه ذوق من از وصل نگاری دارم
نه شوق گل و سیر بهاری دارم
کافیست مرا همین که در کنج غمی
بنشسته خیال چون تو یاری دارم
طبیب اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
در محفل غیر باده چون نوش کنی
درباره من حرف کسان گوش کنی
چون عهد وفای خویش ترسم که مرا
یک باره ز خاطرت فراموش کنی
طبیب اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
رفت آن که به صبر خود گمان داشتمی
اندوه تو را میان جان داشتمی
دردا که کنون ز پرده بیرون افتاد
آن راز که سالها نهان داشتمی
طبیب اصفهانی : مفردات
شمارهٔ ۳
رخ مپوش از من سرت گردم که چون شمع سحر
در بساط چشم حیرانم نگاهی بیش نیست
طبیب اصفهانی : مفردات
شمارهٔ ۴
مردم از هجر و همان در پی آزار منست
که درین شهر به بیرحمی دلدار منست؟
طبیب اصفهانی : مفردات
شمارهٔ ۵
بنگر که یار خاطر ما شاد می کند
با غیر همنشین و مرا یاد می کند
طبیب اصفهانی : مفردات
شمارهٔ ۷
دلبر آن به که به آزار دلم شاد کند
کعبه ویران کند و بتکده آباد کند
طبیب اصفهانی : مفردات
شمارهٔ ۱۲
می چکدم ز دیده خون وعده وصل یارکو
می تپدم به سینه دل طاقت انتظار کو