عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
با دام تو گاه غمزه لشگر شکند
یاقوت تو گاه بوسه شکر شکند
بهتر خرد آن ترا که بهتر شکند
گوهر بخرد هرآنکه گوهر شکند
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
ای زلف تو از رخان من پرچین تر
وز خون دو چشم من رخت رنگین تر
هر روز دل افروزتر و شیرین تر
هر روز تو دلبرتر و من بیدین تر
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
بنگر که چه گفت با دلم چشم براز
چشمی که نیامد از غم هجر فراز
گفتا که ازین گرستن دور و دراز
من رفتم و آن رفته دگر نامد باز
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
تب خاله مرا نمود معشوقه ز ناز
هر دم بلبان سرخش انگشت فراز
چون کودک شیرخواره از حرص وز آز
انگشت همی مزم به شبهای دراز
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
نیمی ز دلم کبک شد و نیمی باز
نیمی ز تنم بناز ونیمی بگداز
زانکس که مرا طمع شادی بدو ناز
آورد مرا کنون بتیمار و نیاز
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
خاموش بوم تا نکند چندین ناز
او کرد گنه کرده بعذر آید باز
من صبر کنم بحسرت و سوز و گداز
تا آنکه کند کرده بعذر آید باز
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
گر خیزد هیچ دیبه از هیچ طراز
تارش گل و پودش ز می و مشک طراز
آن دیبه روی تست ای شمع طراز
در وصل تو نیست هیچ زی شعر طراز
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۱
تا غایب شد بت از کنار شمنش
می خون گردد بتن ز غایت شدنش
گر مژده دهد کسی ز باز آمدنش
پر در بکنم کنار همچون دهنش
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
ای گشته به بیداد و بدی کردن فاش
خواهم که کنم به وصل هجران تولاش
آن را که کنی همی پیاپی پاداش
خود را و مرا کرده به غم خوردن فاش
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
دیدار بتان بیغش و دلشان غشناک
دیدار تو پاک و دلت چون دیدن پاک
مشگی تو بر من و همه خوبان خاک
بایستی مشک تبتی خاک چه باک
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۶
سه چیز ترا سه چیز داده است جمال
خد را خط و زلف را گل و عارض خال
سه چیز من از سه چیز برده است مثال
دل ز آتش و چشم از آب و دیده از خال
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
نسگالیده وصال آن مه نیک سگال
افکنده بند با طرب و حسن و جمال؟
هر چند وصال خوش بود در همه حال
خوشتر نبود ز ناسگالیده وصال
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
از طعنه و قول دشمن ای مهر گسل
جز باد دگر هیچ نیاید حاصل
گر طعنه او مرا بگرداند دل
اندود توان چشمه خورشید بگل
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
زان قد چو شمشاد بفریاد دلم
زان روی چو لاله یافته داد دلم
شمشاد ببست و لاله بگشاد دلم
غمگین شد ازین و گشت زان شاد دلم
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۷
تا کی ز فراق دوست فریاد کنم
از آه درون رخنه بپولاد کنم
بیداد کنی بر من و من داد کنم
بر یاد رخ خوب تو دل شاد کنم
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
ما شاخ هوای تو ز دل برکندیم
مهر تو ز جان و دل برون افکندیم
چیزی که به جان دوستان نپسندیم
با جان و روان خویشتن چون بندیم
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
ما نامه عزل مهر تو بنوشتیم
گسترده وصال چهر تو بنوشتیم
یکبار بدل ز مهر تو برگشتیم
مهرت در ویدیم و صبوری کشتیم
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
یکباره دل از هوای تو بگسستیم
با آنکه بما وفا کند پیوستیم
ما سنگ شکیبائی بر دل بستیم
از دام بجستیم و چه نیکو جستیم
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
هندو بچه ای ببرد از راه دلم
در چاه بلا فکند ناگاه دلم
گر بر نارد ببوسه از چاه دلم
یکباره برآید از دلم آه دلم
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۴
از بهر تو گنج خویشتن پالودم
پالودم گنج و درد دل بزودم
هر چند ترا جز از وفا ننمودم
یک روز نکردی بوفا خشنودم