عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
شیخ بهایی : مثنویات پراکنده
شمارهٔ ۱۰
عادت ما نیست، رنجیدن ز کس
ور بیازارد، نگوییمش به کس
ور برآرد دود از بنیاد ما
آه آتش بار ناید یاد ما
ورنه ما شوریدگان در یک سجود
بیخ ظالم را براندازیم، زود
رخصت اریابد ز ما باد سحر
عالمی در دم کند زیر و زبر
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱
ای صاحب مسئله! تو بشنو از ما
تحقیق بدان که لامکان است خدا
خواهی که تو را کشف شود این معنی
جان در تن تو، بگو کجا دارد جا؟
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳
ای عقل خجل ز جهل و نادانی ما
درهم شده خلقی، ز پریشانی ما
بت در بغل و به سجده پیشانی ما
کافر زده خنده بر مسلمانی ما
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵
این راه زیارت است، قدرش دریاب
از شدت سرما، رخ از این راه متاب
شک نیست که با عینک ارباب نظر
برفش پر قو باشد و خارش، سنجاب
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶
شیرین سخنی که از لبش جان می‌ریخت
کفرش ز سر زلف پریشان می‌ریخت
گر شیخ به کفر زلف او پی بردی
خاک سیهی بر سر ایمان می‌ریخت
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷
دی پیر مغان، آتش صحبت افروخت
ایمان مرا دید و دلش بر من سوخت
از خرقهٔ کفر، رقعه‌واری بگرفت
آورد و بر آستین ایمانم دوخت
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹
مالی که ز تو کس نستاند، علم است
حرزی که تو را به حق رساند، علم است
جز علم طلب مکن تو اندر عالم
چیزی که تو را ز غم رهاند، علم است
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰
دنیا که دلت ز حسرت او زار است
سرتاسر او تمام، محنت‌زار است
بالله که دولتش نیرزد به جوی
تالله که نام بردنش هم عار است
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴
تا شمع قلندری بهائی افروخت
از رشتهٔ زنار دو صد خرقه بسوخت
دی پیر مغان گرفت تعلیم از او
و امروز، دو صد مسله مفتی آموخت
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وز سعی و طواف، هرچه کردست نکوست
تقصیر وی آن است که آرد دگری
قربان سازد، به جای خود، در ره دوست
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷
در میکده دوش، زاهدی دیدم مست
تسبیح به گردن و صراحی در دست
گفتم: ز چه در میکده جا کردی؟ گفت:
از میکده هم به سوی حق راهی هست
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴
نقد دل خود بهائی آخر سره کرد
در مجلس عشق، عقل را مسخره کرد
اوراق کتابهای علم رسمی
از هم بدرید و کاغذ پنجره کرد
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵
آن حرف که از دلت غمی بگشاید
در صحبت دل شکستگان می‌باید
هر شیشه که بشکند، ندارد قیمت
جز شیشهٔ دل که قیمتش افزاید
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶
عشاق به غیر دوست، عاری دارند
از حسرت آرزوی او بیزارند
و آنان که کنند طاعت از بهر بهشت
عشاق نیند، بهر خود در کارند
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷
رندان گاهی ملک جهان می‌بازند
گاهی به نگاهی، دل و جان می‌بازند
این طور قمار، نه چند است و نه چون
هر طور برآید، آنچنان می‌بازند
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹
ای در طلب علوم، در مدرسه چند؟
تحصیل اصول و حکمت و فلسفه چند؟
هر چیز به جز ذکر خدا وسوسه است
شرمی ز خدا بدار، این وسوسه چند؟
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰
خوش آن که صلای جام وحدت در داد
خاطر ز ریاضی و طبیعی آزاد
در منطقهٔ فلک نزد دست خیال
در پای عناصر، سر فکرت ننهاد
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱
دیدی که بهائی چو غم از سر وا کرد
از مدرسه رفت و دیر را مائوا کرد
مجموع کتابهای علم درسی
از هم بدرید و کاغذ حلوا کرد
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵
بر درگه دوست، هر که صادق برود
تا حشر ز خاطرش علائق برود
صد ساله نماز عابد صومعه‌دار
قربان سر نیاز عاشق برود
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸
لطف ازلی، نیکی هر بد خواهد
هر گمره را روی به مقصد خواهد
گر جرم تو بی‌عد است، نومید مشو
لطف بی‌حد گناه بی‌عد خواهد