عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰
کاری ز وجود ناقصم نگشاید
گویی که ثبوتم انتفا می‌زاید
شاید ز عدم، من به وجودی برسم
زان رو که ز نفی نفی، اثبات آید
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱
آهنگ حجاز می‌نمودم من زار
کامد سحری به گوش دل این گفتار
یارب، به چه روی جانب کعبه رود
گبری که کلیسا از او دارد عار
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶
تا بتوانی، ز خلق، ای یار عزیز!
دوری کن و در دامن عزلت آویز!
انسان مجازیند این نسناسان
پرهیز! ز انسان مجازی، پرهیز!
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۷
از سبحهٔ من، پیر مغان رفت ز هوش
وز نالهٔ من، فتاد در شهر خروش
آن شیخ که خرقه داد و زنار خرید
تکبیر ز من گرفت، در میکده دوش
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۸
ای زاهد خود نمای سجاده به دوش
دیگر پی نام و ننگ، بیهوده مکوش
ستاری او چو گشت در عالم فاش
پنهان چه خوری باده؟ برو فاش بنوش
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹
کردیم دلی را که نبد مصباحش
در خانهٔ عزلت، از پی اصلاحش
و ز «فر من الخلق» بر آن خانه زدیم
قفلی که نساخت قفلگر مفتاحش
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶
غمهای جهان در دل پر غم داریم
وز بحر الم، دیدهٔ پر نم داریم
پس حوصلهٔ تمام عالم باید
ما را که غم تمام عالم داریم
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۷
افسوس که عمر خود تباهی کردیم
صد قافلهٔ گناه، راهی کردیم
در دفتر ما نماند یک نکته سفید
از بس به شب و روز سیاهی کردیم
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۹
یکچند، در این مدرسه‌ها گردیدم
از اهل کمال، نکته‌ها پرسیدم
یک مسله‌ای که بوی عشق آید از آن
در عمر خود، از مدرسی نشنیدم
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۰
ما با می و مینا، سر تقوی داریم
دنیا طلبیم و میل عقبی داریم
کی دنیی ودین به یکدگر جمع شوند
این است که نه دین و نه دنیا داریم
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۱
در خانهٔ کعبه، دل به دست آوردم
دل بردم و گبر و بت‌پرست آوردم
زنار ز مار سر زلفش بستم
در قبلهٔ اسلام، شکست آوردم
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۲
هر چند که رند کوچه و بازاریم
ای خواجه مپندار که بی‌مقداریم
سری که به آصف سلیمان دادند
داریم، ولی به هر کسی نسپاریم
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۴
گفتیم: مگر که اولیاییم، نه‌ایم
یا صوفی صفهٔ صفاییم، نه‌ایم
آراسته ظاهریم و باطن، نه چنان
القصه، چنانکه می‌نماییم، نه‌ایم
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۵
امشب بوزید باد طوفان آیین
چندانکه برفت، گرد عصیان ز جبین
از عالم لامکان، دو صد در نگشود
بر سینهٔ چرخ، بس که زد گوی زمین
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۶
برخیز سحر، ناله و آهی می‌کن
استغفاری ز هر گناهی می‌کن
تا چند، به عیب دیگران درنگری
یکبار به عیب خود نگاهی می‌کن
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۸
یارب، تو مرا مژدهٔ وصلی برسان
برهانم از این نوع و به اصلی برسان
تا چند از این فصل مکرر دیدن
بیرون ز چهار فصل، فصلی برسان
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۰
هر شام و سحر ملائک علیین
آیند به طرف حرم خلد برین
مقراض به احتیاط زن، ای خادم
ترسم ببری، شهپر جبریل امین
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۱
ای عاشق خام، از خدا دوری تو
ما با تو چه کوشیم؟ که معذوری تو
تو طاعت حق کنی به امید بهشت
رو رو! تو نه عاشقی، که مزدوری تو
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۳
خواهم که علیرغم دل کافر تو
آیینهٔ اسلام نهم، در بر تو
آنگه ز تجلی رخت، بنمایم
نوری که به طور یافت پیغمبر تو
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۶
ای هست وجود تو،ز یک قطره منی
معلوم نمی‌شود که تو چند منی
تا چند منی ز خود که: کو همچو منی؟
نیکو نبود منی، ز یک قطره منی