عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۹۱
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۹۲
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۹۳
تند هلکگوی (عصبانی و دیوانهوار) مباش، چه تند هلکگوی مردم چنان چون آتش است که اندر بیشه افتد و همه مرغ و ماهی بسوزد و هم خرفستر سوزد.
مشو در سخن تند و زنجیر خای
که تندیدرخشیست خرمن گرای
بود آتش تیز، گفتار تیز
که در بیشه چیزی نماند به نیز
بسوزد تر و خشکونزدیکودور
چه مرغ و چه ماهی چه مار و چه مور
مشو در سخن تند و زنجیر خای
که تندیدرخشیست خرمن گرای
بود آتش تیز، گفتار تیز
که در بیشه چیزی نماند به نیز
بسوزد تر و خشکونزدیکودور
چه مرغ و چه ماهی چه مار و چه مور
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۹۴
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۹۵
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۹۶
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۹۷
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۹۸
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۹۹
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۰۰
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۰۲
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۰۳
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۰۴
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۰۵
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۰۶
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۰۷
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۰۸
دست از دزدی و پای از بیخویشکاری رفتن و منش از وارونگی و کجی بازدار، چه کسی که او کرفه کند پاداش یابد و کسی که گنا کند بادافراه برد.
بهدزدی مبر دست و ستوار باش
منش را ز پستی نگهدار باش
مبر تاب هرگز تن ازکارکرد
که ازکارکردن شود مرد، مرد
ز بی خویشکاری نگهدار پای
که بیکارگی هست پتیاره زای
بههرکار پاداشنی همره است
گنهکاره را سخت بادافره است
بهدزدی مبر دست و ستوار باش
منش را ز پستی نگهدار باش
مبر تاب هرگز تن ازکارکرد
که ازکارکردن شود مرد، مرد
ز بی خویشکاری نگهدار پای
که بیکارگی هست پتیاره زای
بههرکار پاداشنی همره است
گنهکاره را سخت بادافره است
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۰۹
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۱۰
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۱۲
شراب به پیمان (یعنی به اندازه) خور چه هر که او شراب بیپیمان خورد، بسا گنه که از وی آید.
اگر باده نوشی به پیمانه نوش
به آیین مردان فرزانه نوش
کز افزونی می ز دلها گناه
برُوید، چو از تند باران گیاه
وگر گفتهٔ من پسند آیدت
مخور می که از می گزند آیدت
بود سوزیان این می لعلپوش
زیانش ز تو، سودش از میفروش
اگر باده نوشی به پیمانه نوش
به آیین مردان فرزانه نوش
کز افزونی می ز دلها گناه
برُوید، چو از تند باران گیاه
وگر گفتهٔ من پسند آیدت
مخور می که از می گزند آیدت
بود سوزیان این می لعلپوش
زیانش ز تو، سودش از میفروش