عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵۳
من نیز چو تو عاقل و هشیار بدم
بر جملهٔ عاشقان به انکار بدم
دیوانه و مست و لاابالی گشتم
گوئیکه همه عمر در این کار بدم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵۴
من همچو کسی نشسته بر اسب خام
در وادی هولناک بگسسته لگام
تازد چون مرغ تا که بجهد از دام
تا منزل این اسب کدام است کدام
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵۵
من یک جانم که صد هزار است تنم
چه جان و چه تن که هر دو هم خویشتنم
خود را به تکلف دگری ساخته‌ام
تا خوش باشد آن دیگری را که منم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵۸
می‌پنداری که من به فرمان خودم
یا یک نفس و نیم نفس آن خودم
مانند قلم پیش قلمران خودم
چون گوی اسیر خم چوگان خودم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵۹
می‌گوید دف که هان بزن بر رویم
چندانکه زنی حدیث دیگر گویم
من عاشقم و چو عاشقان خوشخویم
ور رحم کنی زخم زنی این گویم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶۰
ناساز از آنیم که سازی داریم
بد خوی از آنیم که نازی داریم
در صورت جغد شاهبازی داریم
در عین فنا عمر درازی داریم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶۱
نی از پی کسب سوی بازار شویم
نی چون دهقان خوشهٔ گندم درویم
نی از پی وقف بندهٔ وقف شویم
ما وقف تو ما وقف تو ما وقف توایم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶۳
نی سخرهٔ آسمان پیروزه شوم
نی شیفتهٔ شاهد ده روزه شوم
در روزه چو روزی ده بیواسطه‌ای
پس حلقه بگوش و بندهٔ روزه شوم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶۴
هر گه که دل از خلق جدا می‌بینم
احوال وجود با نوا می‌بینم
وان لحظه که بیخود نفسی بنشینم
عالم همه سر به سر ترا می‌بینم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶۷
هم مستم و هم بادهٔ مستان توام
هم آفت جان زیر دستان توام
چون نیست شدم کنون ز هستان توام
گفتی که الست از الست آن توام
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶۸
هم منزل عشق و هم رهت می‌بینم
در بنده و در مرو شهت می‌بینم
در اختر و خورشید و مهت می‌بینم
در برگ و گیاه و درگهت می‌بینم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶۹
هوش عاشق کجا بود سوی نسیم
هوش عاقل کجا بود با زر و سیم
جای گلها کجا بود باغ و نعیم
جای هیزم کجا بود قعر جحیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷۰
یار آمده یار آمده ره بگشائیم
جویان دلست دل بدو بنمائیم
ما نعره‌زنان که آن شکارت مائیم
او خنده‌کنان که ما ترا میپائیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷۴
یک جرعه ز جام تو تمامست تمام
جز عشق تو در دلم کدامست کدام
در عشق تو خون دل حلالست حلال
آسودگی و عشق حرامست حرام
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷۷
آشفته همی روی بکوئی ای جان
میجوئی از آن گمشده خویش نشان
من دوش بدیدم کمرت را ز میان
هان تا نبری گمان بد بر دگران
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸۱
آن صورت غیبی که شندیش دشمن
با خود به قیاس می‌بریدش دشمن
مانندهٔ خورشید برآمد پیشین
هر سو که نظر کرد ندیدش دشمن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸۳
آنکو طمع وفا برد بر شکران
بر خویش بزد عیب و نزد بر شکران
ور شکران نهاد انگشت به عیب
در هجر بسی دست گزد بر شکران
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹۱
اسرار مرا نهانی اندر جان کن
احوال مرا ز خویش هم پنهان کن
گر جان داری مرا چو جان پنهان کن
وین کفر مرا پیشرو ایمان کن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹۳
امشب منم و هزار صوفی پنهان
مانندهٔ جان جمله نهانند و عیان
ای عارف مطرب هله تقصیر مکن
تا دریابی بدین صفت رقص‌کنان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹۴
ای آنکه گرفته‌ای به دستان دستان
دامان وصال از کف مستان مستان
صیدی که ز دام دل‌پرستان رست آن
من کافرم ار میان هستان هست آن