عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۲۶
عقل از چه به غایت مال است
جز معرفت صفاتیش نیست
ذاتش به کمال کی شناسد
او را چو وجوب ذاتیش نیست
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۳۲
رفته بودم به سوی بحر محیط
که در آن بحر شنا باید کرد
بحر جوشید و روان گفت به من
سر خود در سر ما باید کرد
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۳۴
هر چه بینی نعمت الله بود
به از این خود حکایتی نبود
ذوق ما را چو غایتی نبود
بحر ما را نهایتی نبود
که شنیده ولی سرمستی
همچو او در ولایتی نبود
گفتهٔ عارفان به جان بشنو
به از این خود حکایتی نبود
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۴۷
نسب بی حسب چنان نبود
به حسب خود نسب به کار آید
نسب عالیش بود به کمال
به حسب گر نسب بیاراید
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۴۸
ای که پرسی ز حال میر تمور
با تو گویم که حال او چون است
گر چه چپ بود راست ره می رفت
راستی رفتنش به قانون است
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۵۵
این هیولا عجوزه‌ای عجب است
چادری بر سر است و می‌گردد
هر زمان صورت دگر گیرد
شده صورت پرست و می‌گردد
دم به دم شوهری کند وانگه
در پی دیگر است و می‌گردد
اعتمادی بر او نباید کرد
زانکه شخصی غر است و می‌گردد
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۶۲
جان جاهل به مرغکی ماند
که گرفتار در قفس باشد
حاصل عمر آنچنان مرغی
شک ندارم که یک نفس باشد
روشن از آفتاب خواهد بود
هر که چون ماه مقتبس باشد
این چنین روح پاک قدسی من
حیف باشد که در قفس باشد
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۶۴
ساقی باید که می ببخشد
رندی باید که می بنوشد
تشریف شریف می دهد شاه
عبدی باید که آن بپوشد
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۶۷
ای که پرسی ز حال میر تمور
با تو گویم که حال او چون بود
گر چه چپ بود راست ره می‌رفت
راستی رفتنش به قانون بود
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۶۸
موجود منقسم به دو قسم است نزد عقل
یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود
ممکن دو قسم گشت یکی جوهر و عرض
جوهر به پنج قسم شد ای ناظم عقود
جسم و دو اصل او که هیولی و صورت است
پس نفس و عقل این همه را یاد گیر زود
نه قسم گشت جنس عرض این دقیقه را
در حال بحث جوهر عقلی نمی‌نمود
پس کم و کیف و این و متی و مضاف و وضع
پس یفعل است و ینفعل ای مالک ودود
اجناس کاینات مقولات عشر شد
نی گشت کم ازین نه بر این دیگری فزود
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۷۱
در آینهٔ وجود حادث
انوار قدیم می توان دید
بر لوح ضمیر هر حقیری
اسرار عظیم می توان دید
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۷۲
دل جام جهان نمای عشق است
بنگر که به تو تو را نماید
مجموع تجلّی الهی
در جام جهان ‌نما نماید
در هر چه نظر کنیم واللّه
نور رخ او به ما نماید
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۷۳
صنع خدا نگر که به حکمت چگونه ساخت
چشمت به هفت پرده و سه آب در نظر
بگشای چشم و دل که ببینی جمال او
او نور چشم تو است و تو از خویش بی خبر
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۷۴
در حقیقت یکی عدد نبود
گر شماری یکی هزار هزار
باطنش را نگر که جمله یکی است
گر چه در ظاهر است این تکرار
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۷۵
چون جمالش صد هزاران روی داشت
بود در هر ذره دیداری دگر
لاجرم هر ذره را بنمود باز
از جمال خویش رخساری دگر
خود یک است اصل عدد از بهر آنک
تا بود هر دم گرفتاری دگر
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۷۶
جام گیتی نما به دست آر
صفت و ذات بین و اسم نگر
صورت و معنی همه دریاب
گنج و گنجینه و طلسم نگر
جام می را بگیر و خوش می نوش
جان خود ار بدان و جسم نگر
تنت از ملک و جانت از ملکوت
نظری کن به هر دو قسم نگر
نعمت‌اللّه را اگر یابی
آن مسما ببین و اسم نگر
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۷۹
ای که گویی فقیر مسکین مرد
اعتباری ز مرگ خود می‌ گیر
به یقینم که جان نخواهد برد
پادشاه و وزیر و میر و گزیر
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۸۰
بار او می کش و خوشی می رو
ناز او می کش و خوشی می ناز
همه عالم به زیر بال آری
مرغ همت اگر کند پرواز
می ما مستی دگر دارد
خوش بود گر به ما شوی دمساز
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۸۵
هر کجا محدثی بود بی ‌شک
افتقارش بود به محدث خویش
یک وجود است مظهر عالم
مظهرش صد هزار باشد بیش
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۸۶
از صد هزار سالک فردی رسد به آنجا
فردی رسد به آنجا از صد هزار سالک
با ذات حضرت او غیری چه کار دارد
اعیان و جمله اسما در ذات اوست هالک