عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹۷
ای جانب عشاق به خیره نگران
تو خیره و در تو گشته خیره دگران
این خیره در آن و آن در این یارب چیست
جمله ز تواند بی‌دل و بی‌جگران
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰۱
ای خوی تو در جهان می و شیر ای جان
از دلشده‌گان گناه کم گیر ای جان
گر دست شکسته شد کمان گیر ای جان
اینک به شکنجه زیر زنجیر ای جان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰۲
ای داد که هست جمله بیدار از من
ای من که هزار آه و فریاد از من
چو ذلک ما قدمت ایدیکم گفت
ناشاد شبی که اصل غم زاد از من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰۴
ای دف تو بخوان ز دفتر مشتاقان
ای کف تو بزن بر رگ خون ایشان
ای نعرهٔ گویندهٔ جویندهٔ دل
ای از نمکان ببر مرام تا نه مکان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰۵
ای دل تو در این واقعه دمسازی کن
وی جان به موافقت سراندازی کن
ای صبر تو پای غم نداری بگریز
ای عقل تو کودکی برو بازی کن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰۶
ای دل چه شدی ز دست دستی میزن
دست از هوس عشوه‌پرستی میزن
گوئیکه چه ره زنم چو من دست زنم
چون نرگس مستش ره‌مستی میزن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰۹
ای روی تو باغ و چمن هر دو جهان
از جان تو زنده شد تن هر دو جهان
بشکستن تو شکستن هر دو جهان
ای ضعف تو ویران شدن هر دو جهان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱۰
ای روی تو کعبهٔ دل و قبلهٔ جان
چون شمع ز غم سوختم ای شعلهٔ جان
بردار حجاب و رخ به عاشق بنمای
تا چاک زند به دست خود خرقهٔ جان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱۳
ای سنگ ز سودای لبت آبستان
از سنگ برون کشی تو مکر و دستان
آنجام چو جانیکه بدان کف داری
از بهر خدا از کف مستان مستان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱۴
ای شاه تو مات گشته را مات مکن
افتادهٔ توست جز مراعات مکن
گر غرقهٔ جرم است مجازات مکن
از بهر خدا قصد مکافات مکن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱۶
ای عادت عشق عین ایمان خوردن
نی غصهٔ نان و غصهٔ جان خوردن
آن مائده چون زر و زو شب بیرونست
روزه چه بود صلای پنهان خوردن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱۸
ای عالم دل از تو شده قابل جان
حل کرده صفات ذات تو مشکل جان
عقل و دل و فهم از تو شده حاصل جان
جان جانی و عقل جان و دل جان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲۴
ای مجمع دل راه پراکنده مزن
زان زخمه پریشان چو دل بنده مزن
ای دل لب خود را که زند لاف بقا
جز بر لب آن ساغر پاینده مزن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲۹
این دیدهٔ من کز نگرد دور از من
ای صحت صد دیدهٔ رنجور از من
گر کژ نگرم پس به که کژ راست شود
ور شب باشم چون طلبی نور از من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۷
با هر دو جهان چو رنگ باید بودن
بیزار ز لعل و سنگ باید بودن
مردانه و مرد رنگ باید بودن
ور نی به هزار ننگ باید بودن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۸
بر خسته دلان راه ملامت میزن
هردم زخمی فزون ز طاقت میزن
آتش میزن به هر نفس در جانی
واندر همه دم دم فراغت میزن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۹
بر گرد جهان این دل آوارهٔ من
بسیار سفر کرد پی چارهٔ من
وان آب حیات خوش و خوشخوارهٔ من
جوشید و برآمد ز دل خارهٔ من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴۰
بر گردن ما بهانه‌ای خواهی بستن
وز دام و دوال ما نخواهی رستن
بالا نگران شدی که بیگانه شده است
دف را بمیفشان که نخواهی رفتن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴۲
پالوده شوی در طلب پالودن
فرسوده شوید در هوس فرسودن
تا لذت پالودنتان شرح دهد
ور نیست چگونه هست خواهد بودن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴۵
تا روی تو قبله‌ام شد ای جان جهان
نز کعبه خبر دارم و نز قبلهٔ نشان
با روی تو رو به قبله کردن نتوان
کاین قبلهٔ قالبست و آن قبلهٔ جان