عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۶۷
درها همه بسته‌اند الا در تو
تا ره نبرد غریب الا بر تو
ای در کرم و عزت و نورافشانی
خورشید و مه و ستاره‌ها چاکر تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۷۳
صد داد همی رسد ز بیدادی تو
در وهم چگونه آورم شادی تو
از بندگی تو سرو آزادی یافت
گل جامهٔ خود درید ز آزادی تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۷۶
فرزانهٔ عشق را تو دیوانه مگو
همخرقهٔ روح را بیگانه مگو
دریای محیط را تو پیمانه مگو
او داند نام خود تو افسانه مگو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۷۸
گر عاشق عشق ما شدی، ای مه‌رو
بیرون شو ازین شش جهت تو بر تو
در رو تو درین عشق، اگر جویایی
در بحر دل آن چه باشی اندر لب جو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۷۹
گر عاقل و عالمی به عشق ابله شو
ور ماه فلک توئی چو خاک ره شو
با نیک و بد و پیر و جوان همره شو
فرزین و پیاده باش آنگه شه شو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۸۴
ما چارهٔ عالمیم و بیچارهٔ تو
ما ناظر روح و روح نظارهٔ تو
خورشید بگرد خاک سیارهٔ تو
مه پاره شده ز عشق مه پارهٔ تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۸۵
مردی یارا که بوی فقر آید از او
دانند فقیران که چها زاید از او
ولله که سماء و هرچه در کل سما است
یا بند نصیب هرچه میباید از او
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۸۷
من بندهٔ تو بندهٔ تو بندهٔ تو
من بندهٔ آن رحمت خندیدهٔ تو
ای آب حیات کی ز مرگ اندیشد
آنکس که چو خضر گشت خود زندهٔ تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۸۸
نی هرکه کند رقص و جهد بالا او
در فقر بود گزیده و والا او
مسجود ملک تا نشود چون آدم
عالم نشود به عالم اسما او
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹۰
هرچند در این هوس بسی باشی تو
بیقدر تو همچون مگسی باشی تو
زنهار مباش هیچکس تا برهی
آخر که تو باشی که کسی باشی تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹۳
آن دم که رسی به گوهر ناسفته
سرها به هم آورده و سرها گفته
کهدان جهان ز باد شد آشفته
برتو بجوی که مست باشی خفته
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹۵
آنی که وجود و عدمت اوست همه
سرمایهٔ شادی و غمت اوست همه
تو دیده نداری که باو درنگری
ورنی که ز سر تا قدمت اوست همه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹۷
السکر صار کاسدا من شفتیه
والبدر تراه ساجدا بین یدیه
بالحسن علیه کل شیی وافر
الا فمه فانه ضاق علیه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹۸
ای کان العباد ما اهواه
ما یذکرنا فکیف ما ینساه
قدر ان به القلوب والافواه
قد احسن لا اله الا الله
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰۷
ای در طلب گره‌گشائی مرده
در وصل بزاده وز جدائی مرده
ای در لب بحر تشنه در خواب شده
و اندر سر گنج از گدائی مرده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰۸
ای دوست مرا دمدمه بسیار مده
کاین دمدمه می‌خورد ز من هر که و مه
جان و سر تو که دم کنم پیش تو زه
کز دمدمهٔ گرم کنم آب کرده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱۱
ای کوران را به لطف ره بین کرده
وی گبران را پیشرو دین کرده
درویشان را به ملک خسرو کرده
وی خسرو را بردهٔ شیرین کرده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱۲
ای میر ملیحان و مهان شیی الله
وی راحت و آرامش جان شیی الله
ای آنکه بهر صبح به پیش رخ تو
میگوید خورشید جهان شیی الله
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱۴
بازچیهٔ قدرت خدائیم همه
او راست توانگری گدائیم همه
بر یکدگر این زیادتی جستن چیست
آخر ز در یکی سرائیم همه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱۵
بفروخت مرا یار به یک دسته تره
باشد که مرا واخرد آن یار سره
نیکو مثلی زده است صاحب شجره
ارزان بفروشد آنکه ارزان بخره