عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹
واصل به خودم عین وصالم اینست
بر حال خودم همیشه حالم این است
در آینهٔ ذات مثالی دارم
تمثال مثال بی مثالم این است
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۰
در دیدهٔ ما هر دو جهان آینه است
جانان چو نماینده و جان آینه است
عینیست که باطنا نماینده بود
هر چند که ظاهرا نهان آینه است
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۱
نقشی به خیال بسته کاین علم منست
وان لذت او در این زبان و دهن است
عقل ار چه بسی رفت در این راه ولی
یوسف نشناخت عارف پیر من است
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۴
عالم بر رندان به مثل جام می است
ساقی و حریف و جام می جمله وی است
دریا و حباب و موج آبست بر ما
خود جام حباب خالی از آب کی است
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۷
این علم بدیع ما بیانی دگر است
وین جوهر علم ما ز کانی دگر است
ذوقی ندهد حکایت مخموران
سرمستان را ذوق و بیانی دگر است
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۹
گم کردن و یافتن همه گردن تست
گر باطل و گر حق همه پروردن تست
گوئی صنم گم شده را یافته ام
این یافتن تو عین گم کردن تست
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۰
ذاتی که به نزد ما نه فرد است و نه جفت
دُریست که اندرین سخن نتوان سفت
چه جای من و تو که شناسیم او را
معلوم خود و عالم خود نتوان گفت
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۴
بی درد طریق حیدری نتوان یافت
بی کفر ره قلندری نتوان یافت
بی رنج فنا گنج بقا نتوان دید
در حضرت ما به سر ، سری نتوان یافت
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۶
از عالم کفر تا به دین یک نفس است
وز منزل شک تا به یقین یک نفس است
این یک نفس عزیز را خوار مدار
کاین حاصل عمر ما همین یک نفس است
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۱
دیدم رندی که سید رندان است
از هر دو جهان گذشته و رند آن است
او گنج بقاست گر چه در کنج فناست
پیداست به ما وز دو جهان پنهان است
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۲
آن عین که عین جملهٔ اعیان است
عینی است که آن حقیقت انسان است
در آینهٔ دیدهٔ ما بتوان دید
اما چه کنم ز چشم تو پنهان است
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۴
عشق است که جان عاشقان زنده از اوست
نوری است که آفتاب تابنده از اوست
هر چیز که در غیب و شهادت یابی
موجود بود ز عشق و پاینده از اوست
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۵
در دیدهٔ ما هر دو جهان آینه‌ای است
جانان چو نماینده و جان آینه است
عینی است که باطناً نماینده بود
هر چند که ظاهراً نهان آینه‌ای است
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۷
در مذهب ما محب و محبوب یکی است
رغبت چه بود راغب و مرغوب یکی است
گویند مرا که عین او را بطلب
چه جای طلب طالب و مطلوب یکی است
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۸
یاری که چو ما غرقهٔ دریا گردد
از ما باشد به سوی مأوا گردد
مستانه به گرد نقطه ‌ای چون پرگار
در دور درآید او و با ما گردد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۴
بیماری اگر کنی دوا به باشد
ور تو به از این شدی تو را به باشد
گر خار نشانیم برش گل نبود
ور بکاریم کار ما به باشد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۶
گر زان که گدا نماند آن سلطان ماند
ور کفر نماند نزد ما ایمان ماند
این خواجه به نزد ما همین است ، همان
هر چیز که این نماند باقی آن ماند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸
بی اسم کسی درک مسما نکند
نام ار نبود تمیز اشیا نکند
عقل از چه مصفا و مزکی باشد
ادراک اله جز به اسما نکند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰
این نقش خیال عالمش می ‌خوانند
جانی دارد که آدمش می‌ خوانند
روحی است که روح اولش می‌ گویند
چون اوست تمام خاتمش می‌ خوانند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۲
ای دوست حجاب ما ز ما خواهد بود
وین مایی ما حجاب ما خواهد بود
چون مایی ما ز ما بر افتد به یقین
بی مایی ما همه خدا خواهد بود