عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۱۶
ای چون علم بلند در صحرائی
وی چون شکر شگرف در حلوائی
زان میترسم که بدرگ و بدرائی
در مغز تو افکند دگر سودائی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۱۷
ای چون علم سپید در صحرائی
ای رحمت در رسیده از بالائی
من در هوس تو میپزم حلوائی
حلوا بنگر به صورت سودائی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۲۲
ای داده مرا چو عشق خود بیداری
وین شمع میان این جهان تاری
من چنگم و تو زخمه فرو نگذاری
وانگه گوئی بس است تا کی زاری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۲۳
ای دام هزار فتنه و طراری
یارب تو چه فتنه‌ها که در سر داری
ای آب حیات اگر جهان سنگ شود
والله که چون آسیاش در چرخ آری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۲۶
ای دشمن جان و جان شیرین که توئی
نور موسی و طور سینین که توئی
وی دوست که زهره نیست جان را هرگز
تا نام برد از تو به تعیین که توئی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳۰
ای دل تو و درد او اگر خود مردی
جان بندهٔ تست اگر تو صاحب دردی
صد دولت صاف را به یک جو نخری
گر یک دردی ز دست دردش خوردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳۱
ای دل چو به صدق از تو نیاید کاری
باری میکن به مفلسی اقراری
اینک در او دست به دریوزه برآر
درویش ز دریوزه ندارد عاری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳۳
ای دل چه حدیث ماجرا می‌جوئی
من با توام ای دل تو کرا می‌جوئی
ور زانکه ندیده‌ای کرا می‌جوئی
ور زانکه بدیده‌ای چرا می‌جوئی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳۷
ای دوست ز من طمع مکن غمخواری
جز مستی و جز شنگی و جز خماری
ما را چو خدا برای این آوردست
خصم خردیم و دشمن هشیاری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳۸
ای دیده تو از گریه زبون می‌نشوی
ای دل تو این واقعه خون می‌نشوی
ای جان چو به لب رسیدی از قالب من
آخر بچه خوشدلی برون می‌نشوی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴۰
ای ساقی از آن باده که اول دادی
رطلی دو درانداز و بیفزا شادی
یا چاشنیی از آن نبایست نمود
یا مست و خراب کن چو سر بگشادی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴۱
ای ساقی جان که سرده ایامی
آرام دل خستهٔ بی‌آرامی
مستان تو امروز همه مخمورند
آخر به تو بازگردد این بدنامی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴۳
ای شاخ گلی که از صبا می‌رنجی
ور زانکه گلی تو پس چرا می‌رنجی
آخر نه صبا مشاطهٔ گل باشد
این طرفه که از لطف خدا می‌رنجی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴۴
ای شادی راز تو هزاران شادی
وز تو به خرابات هزار آبادی
وان سرو چمن را که کمین بندهٔ تست
از خدمتت آزاد و هزار آزادی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴۵
ای شمع تو صوفی صفتی پنداری
کاین شش صفت از اهل صفا می‌داری
شبخیزی و نور چهره و زردی روی
سوز دل و اشک دیده و بیداری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴۶
ای صاف که می شور و چنین می‌گردی
بنشین و مگرد اگر چنین می‌گردی
...
تو بر قدم باز پسین می‌گردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴۷
ای طالب دنیا تو یکی مزدوری
وی عاشق خلد ازین حقیقت دوری
ای شاد بهر دو عالم از بی‌خبری
شادی غمش ندیده‌اش معذوری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴۹
ای قاصد جان من به جان میارزی
جان خود چه بود هر دو جهان میارزی
این عالم کهنه آن ندارد بی‌تو
آن از تو ذلب کنم که آن میارزی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۵۲
ای کمتر مهمانیت آب گرمی
کز لذت آن مست شود بی‌شرمی
ای خالق گردون به خودم مهمان کن
گردون به کجا برد به آب گرمی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۵۵
ای ماه برآمدی و تابان گشتی
گرد فلک خویش خرامان گشتی
چون دانستی برابر جان گشتی
ناگاه فروشدی پنهان گشتی