عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۴۲
گوهر چه بود به بحر او جز سنگی
گردون چه بود بر در او سرهنگی
از دولت دوست هیچ چیزم کم نیست
جز صبر که از صبر ندارم رنگی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۴۴
کی پست شود آنکه بلندش تو کنی
شادان بود آنجا که نژندش تو کنی
گردون سرافراشته صد بوسه زند
هر روز بر آن پای که بندش تو کنی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۴۵
کیوان گردی چو گرد مردان گردی
مردی گردی چو گرد مردان گردی
لعلی گردی چو گرد این کان گردی
جانی گردی چو گرد جانان گردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۴۷
مادام که در راه هوا و هوسی
از کعبهٔ وصل هردمی باز پسی
در بادیهٔ طلب چو جهدی بنمای
باشد که به کعبهٔ وصالش برسی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۵۰
ماه آمد پیش او که تو جان منی
گفتش که تو کمترین غلامان منی
هر چند بدان جمع تکبر می‌کرد
می‌داشت طمع که گویمش آن منی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۵۲
مائیم و هوای روی شاهنشاهی
در آب حیات عشق او چون ماهی
بیگاه شده است روز ما را صبح است
فریاد از این ولولهٔ بیگاهی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۵۴
مرغان ز قفس قفس ز مرغان خالی
تو مرغ کجائی که چنین خوشحالی
از نالهٔ تو بوی بقا می‌آید
می‌نال بر این پرده که خوش می‌نالی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۶۰
من جان تو نیستم مگو جان غلطی
من جان جنیدم و سری سقطی
کی باشم جان هر خری کوردلی
کو باز نداند سقطی از سخطی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۶۱
من جمله خطا کنم صوابم تو بسی
مقصود از این عمر خرابم تو بسی
من میدانم که چون بخواهم رفتن
پرسند چه کرده‌ای جوابم تو بسی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۶۴
من دوش به کاسهٔ رباب سحری
می‌نالیدم ترانهٔ کاسه‌گری
با کاسهٔ می درآمد آن رشک پری
گفتا که اگر کاسه زنی کوزه خوری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۶۵
من ذره بدم ز کوه بیشم کردی
پس مانده بدم از همه پیشم کردی
درمان دل خراب و ریشم کردی
سرمستک و دستک زن خویشم کردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۶۶
من من نیم و اگر دمی من منمی
این عالم چو ذره بر هم زنمی
گر آن منمی که دل ز من برکنده است
خود را چو درخت از زمین برکنمی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۶۸
مهمان دو دیده شد خیالت گذری
در دیده وطن ساخت ز نیکو گهری
ساقی خیال شد دو دیده میگفت
مهمان منی به آب چندان که خوری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۶۹
میدان و مگو تا نشود رسوائی
زیبائی مرد هست در تنهائی
گفتا که چه حاجتست اینجا ملکی است
کو موی همی شکافد از بینائی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۰
می‌فرماید خدا که ای هرجائی
از عام ببر که خاص آن مائی
با ما خو کن که عاقبت آن دلدار
پیشت آید شبانگه تنهائی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۱
ناخوانده به هرجا که روی غم باشی
ور خوانده روی تو محرم آن دم باشی
تا کافر را خدا نخواند نرود
شرمت بادا ز کافری کم باشی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۲
نقاش رخت اگر نه یزدان بودی
استاد تو در نقش تو حیران بودی
داغ مهرت اگر نه در جان بودی
در عشق تو جان بدادن آسان بودی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۵
نی من منم و نی تو توئی نی تو منی
هم من منم و هم تو توئی و هم تو منی
من با تو چنانم ای نگار ختنی
کاندر غلطم که من توام یا تو منی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۷
وقف است مرا عمر در این مشتاقی
احسنت زهی طراوت و رواقی
من کف نزنم تا تو نباشی مطرب
من می نخورم تا نباشی ساقی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۸
هر پارهٔ خاک را چو ماهی کردی
وانگه مه را قرین شاهی کردی
آخر ز فراق هر دو آهی کردی
زان آه بسوی خویش راهی کردی