عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۸۱
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۸۴
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۸۶
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۸۹
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۹۰
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۹۱
محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۰۰
به جائی دلت گرم سوداست گوئی
دل بیسر و برگ از آنجاست گوئی
تو را مستی هست پنهان نه پیدا
ولیکن نه مستی صهباست گوئی
دل نیست برجا فلک بر تو دیدی
ز جام هوس باده پیماست گوئی
به من میکنی لطفی از حد زیاده
مرادت ازین لطف ایذاست گوئی
بهر چشم برهم زدن بهر قتلم
ز چشمت به ابرو صد ایماست گوئی
فلک بر زمین از دو چشم تر من
گمارنده هفت دریاست گوئی
متاع قرار و سکون در دل ما
درین عهد اکسیر و عنقاست گوئی
به دل هرچه دیدند بردند خوبان
دل عاشقان خوان یغماست گوئی
پراکنده عشقی که دانم به طعنش
لب اوست گویا دل ماست گوئی
ز بزم بتان محتشم خاست طوفان
ستیزندهٔ مست من آنجاست گوئی
دل بیسر و برگ از آنجاست گوئی
تو را مستی هست پنهان نه پیدا
ولیکن نه مستی صهباست گوئی
دل نیست برجا فلک بر تو دیدی
ز جام هوس باده پیماست گوئی
به من میکنی لطفی از حد زیاده
مرادت ازین لطف ایذاست گوئی
بهر چشم برهم زدن بهر قتلم
ز چشمت به ابرو صد ایماست گوئی
فلک بر زمین از دو چشم تر من
گمارنده هفت دریاست گوئی
متاع قرار و سکون در دل ما
درین عهد اکسیر و عنقاست گوئی
به دل هرچه دیدند بردند خوبان
دل عاشقان خوان یغماست گوئی
پراکنده عشقی که دانم به طعنش
لب اوست گویا دل ماست گوئی
ز بزم بتان محتشم خاست طوفان
ستیزندهٔ مست من آنجاست گوئی
محتشم کاشانی : غزلیات از رسالهٔ جلالیه
شمارهٔ ۶۴
هر کجا حیرانم اندر چشم گریانم توئی
روی در هرکس که دارم قبلهٔ جانم توئی
گرچه در بزم دگر شبها چو شمعم در گداز
آن که هر دم میکشد از سوز پنهانم توئی
گرچه هستم موج خور در بحر شوق دیگری
آن که از وی غرقه صد گونه طوفانم توئی
گرچه خالی نیست از سوز بت دیگر دلم
آن که آتش میزند در ملک ایمانم توئی
گرچه بنیاد حضورم نیست زان مه بیقصور
جنبش افکن در بنای صبر و سامانم توئی
گرچه زان گل همچو بلبل نیستم بینالهٔ
غلغلافکن در جهان از آه و افغانم توئی
گرچه نمناکست زان یک دانهٔ گوهر دیدهام
قلزم انگیز از دو چشم گوهر افشانم توئی
گرچه میآلایم از دیدار او دامان چشم
گلرخی کز عصمت او پاک دامانم توئی
گرچه جای دیگرم در بندگی چون محتشم
آن که او را پادشاه خویش میدانم توئی
روی در هرکس که دارم قبلهٔ جانم توئی
گرچه در بزم دگر شبها چو شمعم در گداز
آن که هر دم میکشد از سوز پنهانم توئی
گرچه هستم موج خور در بحر شوق دیگری
آن که از وی غرقه صد گونه طوفانم توئی
گرچه خالی نیست از سوز بت دیگر دلم
آن که آتش میزند در ملک ایمانم توئی
گرچه بنیاد حضورم نیست زان مه بیقصور
جنبش افکن در بنای صبر و سامانم توئی
گرچه زان گل همچو بلبل نیستم بینالهٔ
غلغلافکن در جهان از آه و افغانم توئی
گرچه نمناکست زان یک دانهٔ گوهر دیدهام
قلزم انگیز از دو چشم گوهر افشانم توئی
گرچه میآلایم از دیدار او دامان چشم
گلرخی کز عصمت او پاک دامانم توئی
گرچه جای دیگرم در بندگی چون محتشم
آن که او را پادشاه خویش میدانم توئی
محتشم کاشانی : مثنویات
شمارهٔ ۱۱
سخن طی میکنم ناگاه در خواب
در آن بیگه که در جو خفته بود آب
به گوش آمد صدایی در چنانم
که کرد از هزیمت مرغ جانم
چنان برخاستم از جا مشوش
که برخیزد سپند از روی آتش
چنان بیرون دویدم بیخودانه
که خود را ساختم گم در میانه
من درمانده کز بیرون این در
به آن صیاد جان بودم گمان بر
ز شست شوق تیری خورده بودم
که تا در میگشودم مرده بودم
در آن بیگه که در جو خفته بود آب
به گوش آمد صدایی در چنانم
که کرد از هزیمت مرغ جانم
چنان برخاستم از جا مشوش
که برخیزد سپند از روی آتش
چنان بیرون دویدم بیخودانه
که خود را ساختم گم در میانه
من درمانده کز بیرون این در
به آن صیاد جان بودم گمان بر
ز شست شوق تیری خورده بودم
که تا در میگشودم مرده بودم
محتشم کاشانی : مثنویات
شمارهٔ ۱۲
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۳۰
یا سندا لحاظه عاقلتی و مسکنی
یا ملکا جواره مکتنفی و مؤمنی
انت عماد بنیتی انت عتاد منیتی
انت کمال ثروتی انت نصاب مخزنی
قره کل منظر مقصد کل مشتری
قوه کل ناعش قدره کل منحنی
انت ولی نعمتی مونس لیل وحدتی
انت کروم نائل حول جناه نجتنی
سید کل مالک مخلص کل هالک
هادی کل سالک ناعش کل منثنی
چند خموش میکنم سوی سکوت میروم
هوش مرا به رغم من ناطق راز میکنی
یا ملکا جواره مکتنفی و مؤمنی
انت عماد بنیتی انت عتاد منیتی
انت کمال ثروتی انت نصاب مخزنی
قره کل منظر مقصد کل مشتری
قوه کل ناعش قدره کل منحنی
انت ولی نعمتی مونس لیل وحدتی
انت کروم نائل حول جناه نجتنی
سید کل مالک مخلص کل هالک
هادی کل سالک ناعش کل منثنی
چند خموش میکنم سوی سکوت میروم
هوش مرا به رغم من ناطق راز میکنی
پروین اعتصامی : مثنویات، تمثیلات و مقطعات
قطعه
پروین اعتصامی : مثنویات، تمثیلات و مقطعات
قطعه - مرد پندارند پروین را، چه برخی ز اهل فضل
پروین اعتصامی : مثنویات، تمثیلات و مقطعات
قطعه
پروین اعتصامی : مثنویات، تمثیلات و مقطعات
بیت
پروین اعتصامی : مثنویات، تمثیلات و مقطعات
ابیات پراکنده
پروین اعتصامی : مثنویات، تمثیلات و مقطعات
بیت
سنایی غزنوی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۲۰۴
در شهر مرد نیست ز من نابکارتر
مادر پسر نزاد ز من خاکسارتر
مغ با مغان به طوع ز من راستگوی تر
سگ با سگان به طبع ز من سازگارتر
از مغ هزار بار منم زشت کیشتر
وز سگ هزار بار منم زشت کارتر
هر چند دانم این به یقین کز همه جهان
کس راز حال من نبود کارزارتر
اینست جای شکر که در موقف جلال
نومیدتر کسی بود امیدوارتر
مادر پسر نزاد ز من خاکسارتر
مغ با مغان به طوع ز من راستگوی تر
سگ با سگان به طبع ز من سازگارتر
از مغ هزار بار منم زشت کیشتر
وز سگ هزار بار منم زشت کارتر
هر چند دانم این به یقین کز همه جهان
کس راز حال من نبود کارزارتر
اینست جای شکر که در موقف جلال
نومیدتر کسی بود امیدوارتر
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۷
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۱۱