عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۹۸
چشمت از گوشه میخانه بلاخیزترست
پسته تنگ تو از بوسه شکرریزترست
در لطافت تن سیمین تو با خرمن گل
یک قماش است، ولی از تو بانگیزترست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۰۴
اشک از گرمی آه دل من گلگون است
طره آه من از سلسله مجنون است
سرو آورده خطی سبز ز دیوان قضا
کز جهان دست تهی قسمت هر موزون است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۰۵
نامه لاله که داغ جگرش مضمون است
چشم بر راه قبول نظر مجنون است
در سواد ورق لاله اگر غور کنی
گرده دامن لیلی و سر مجنون است
رتبه چین جبین اهل هوس نشناسند
سکته در مشرب این طایفه ناموزون است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۰۶
یک سر زلف تو در چین و یکی ماچین است
چشم بد دور ازان ملک که حدش این است
ترسم از دور به چشمش بخورند اهل نظر
بس که چون خواب بهاران لب او شیرین است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۱۳
(دلم ز سینه به آن زلف تابدار گریخت
ز چارموجه غم در دهان مار گریخت)
(خوشا کسی که ازین سایه های پا به رکاب
به زیر سایه آن سرو پایدار گریخت)
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۱۷
زبان شانه درازست بر سر عالم
به این که خدمت زلف تو حق شمشادست
جفای چرخ فلک را هم از تو می دانم
که شوخ چشمی طفلان گناه استادست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۲۲
تبسمی که دهد یار ازان دهن جان است
میی که بوسه بر آن لب زد آب حیوان است
دمی که بی سخن عاشقی است شمشیرست
دلی که آب ز تیغی نخورده پیکان است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۲۶
حیرتکده چشم مرا خواب ندیده است
افتادگی اشک مرا آب ندیده است
کم لاف ز همچشمی اش ای آهوی وحشی
این طرز نگه چشم تو در خواب ندیده است!
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۳۱
جز نام تو بر لوح دلم هیچ رقم نیست
در نامه ما یک سر مو سهو قلم نیست
ما خود سر طومار شکایت نگشاییم
خودگوی، فراموشی احباب ستم نیست؟
بر نامه سودازدگان نکته نگیرند
داریم جوابی که به دیوانه قلم نیست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۴۰
ای که گفتی نگاه خیره تو
پرده شرم از میان برداشت:
روی ازان روی می توان گرداند؟
چشم ازان چشم می توان برداشت؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۴۳
زلف مشکین تو سر در دامن محشر نهاد
خط گستاخ تو لب را بر لب کوثر نهاد
برنمی خیزد ز شور حشر، یارب بخت من
در کدامین ساعت سنگین به بالین سر نهاد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۴۹
مرا به نیم تبسم خراب کرد و گذشت
نگاه گرم عنان را به خواب کرد و گذشت
فغان که دولت پا در رکاب خوبی را
دو چشم ظالم او صرف خواب کرد و گذشت
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۵۳
ما را بهشت نقد، تماشای دلبرست
عمر دوباره سایه بالای دلبرست
کج می کند نظر به خیابان باغ خلد
چشمی که محو قامت رعنای دلبرست
مطلوب ازان اوست که درد طلب ازوست
دلبر در آن دل است که جویای دلبرست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۵۷
امروز حسن خط به رخ او مسلم است
یاقوت از شکسته آن زلف، درهم است
در چشم داغ من که به ماتم نشسته است
هر ناخنی اشاره به ماه محرم است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۶۲
از سرد مهری آتش شوقم فسرده است
روغن تلف مکن به چراغی که مرده است
با مشتری به چین جبین حرف می زند
حسن تو گوشمال کسادی نخورده است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۶۶
از پسته تو شور ملاحت چکیده است
صبح صباحت از گل رویت دمیده است
یارب ز چشم زخم خمارش نگاه دار
باغ از بنفشه سرمه مستی کشیده است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۷۳
بر رنگ عصمت تو می ناب دست یافت
صد حیف بر کتان تو مهتاب دست یافت
نگذاشت آشنایی من چین در ابرویت
کافر به طاق ابروی محراب دست یافت
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۷۷
رخسار تو شاداب تر از لاله طورست
شبنم گل سیراب ترا دیده شورست
بسیار به از صحبت ابنای زمان است
در مشرب من، خلوت اگر خلوت گورست
خواری ز طمع دور نگردد که عصاکش
هر چند که در پیش بود پیر و کورست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۸۱
روی دل این خسته به آن چشم سخنگوست
چون عقده مرا چشم به آن گوشه ابروست
تا مهر خموشی زده ام بر لب گفتار
در چشم من این دایره یک چشم سخنگوست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۸۵
ناله بلبل به بال شیون ما می پرد
چشم شبنم در هوای گلشن ما می پرد
آفتابی هست در طالع شبستان مرا
یک دو روزی شد که چشم روزن ما می پرد
از فغان ما گلستانت بلند آوازه شد
شعله حسنت به بال دامن ما می پرد
حاصل ما تنگدستان را به چشم کم مبین
چشم برق از اشتیاق خرمن ما می پرد