عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۷۴
قضا تا نسخه کفر از خط جانانه می گیرد
جنون هم سر خط داغ از من دیوانه می گیرد
دل بی دست و پای من ازان مجلس چه گل چیند
که آتش از برون بزم در پروانه می گیرد
چه مشکل خوان خطی دارد سر زلف پریشانش
که در هر حرف او صد جا زبان شانه می گیرد!
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۷۵
ز فکر قامتی در دل خرامان شعله ای دارم
که استغنا به صد شمع تجلی می توانم زد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۷۶
نشد قسمت که چندان چشم شوخ او به ما سازد
که مرغ زیرکی منقار با آب آشنا سازد
نگاه آن که بر آیینه روی تو می غلطد
دمش آیینه آب گهر را بی صفا سازد
رخ مقصود از آیینه وقتی جلوه گر گردد
که مالش استخوان پیکرت را رونما سازد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۷۹
تماشای تو از دل سینه ها را پاک می سازد
شکرخند تو جانها را گریبان چاک می سازد
نمی آید ز شوخی بر زمین پا آن ستمگر را
به امید چه عاشق خویشتن را خاک می سازد؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۸۴
صفای عارضش ته جرعه بر مهتاب می ریزد
لبش بیهوشدارو در شراب ناب می ریزد
نمی دانم چه خصمی با نوای بلبلان دارد
که شبنم هر سحر در گوش گل سیماب می ریزد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۹۰
چه لذت دیدن رخسار آن مه پاره می بخشد
که عاشق هر دو عالم را به یک نظاره می بخشد
غلط بخشی تماشا کن که خورشید بلنداختر
ز گلها رنگ می گیرد به سنگ خاره می بخشد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۹۳
کدامین سروقد از دامن محشر برون آمد؟
که بی تابانه صد آه از لب کوثر برون آمد
ز قید شش جهت چون غنچه درهم شد پر و بالم
دوشش زد هر که چون عیسی ازین ششدر برون آمد
ز تاب عارضت در چشم مجمر آب می گردد
بپوشان رخ که خون از دیده مجمر برون آمد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۹۴
به قتل من چنان تیغش به استعجال می آمد
که از جوهر به گوش من صدای بال می آمد
گذشتن بر تو دشوارست از دریای بی پایان
وگرنه گریه شادی به استقبال می آمد!
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۰۰
حجاب بی زبانم رخصت گفتار می خواهد
برات بوسه ای زان لعل شکربار می خواهد
به حسن بی زوال خویشتن بسیار می نازی
گل شبنم فریبت گوشمال خار می خواهد
(به افسون نیاز مشتری سر برنمی آرد
غرور یوسف ما جلوه همکار می خواهد)
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۰۳
خوشا دردی که هر مو بر تن من در خروش آید
به هر پهلو که غلطم ناله زخمی به گوش آید
به بزم عیش نتوان دید خالی جای جانان را
چو بینم شیشه ای خالی ز می خونم به جوش آید
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۰۷
(صبا در هم خبر از طره جانانه می گوید
سخن های پریشان با من دیوانه می گوید)
(سری خم کرده ابرویت به سوی چشم، می دانم
که حرف کشتنم با نرگس مستانه می گوید)
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۰۸
آن که چشمان ترا نشأه بیهوشی داد
مستمندان ترا ذوق جگرنوشی داد
لب فرو بستنم از ناله ز بی دردی نیست
نفس سوخته ام سرمه خاموشی داد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۱۰
زلف او کی به خیال من غمناک افتد؟
مگر از شانه به فکر دل صد چاک افتد
پرتو حسن غریب تو ازان شوخترست
که ازو عکس بر آیینه ادراک افتد
رشته گوهر سیراب شود مژگانش
هر که را چشم بر آن روی عرقناک افتد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۱۲
اگر ابروی تو محراب نمازم گردد
کعبه پروانه صفت گرد نیازم گردد
به گریبان نرسد نکهت دامن دارش
جامه یوسف اگر پرده رازم گردد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۱۹
ناله ام کاوش ازان خنجر مژگان دارد
گریه من نمک طرز ز طوفان دارد
یک نگه کردن ما این همه آزار نداشت
باغبان حق نگاهی به گلستان دارد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۳۲
نکشم ناز بتی را که جفاجو نبود
به چه کار آیدم آن گل که در او بو نبود؟
بیستون پیش سبکدستی ما بی وزن است
عشق را سنگ کم اینجا به ترازو نبود
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۳۶
خون به جوشم ز خط غالیه گون می آید
این بهاری است کز او بوی جنون می آید
عشق را خلوت خاصی است که از مشتاقان
هر که از خویش برون رفت درون می آید
به تماشای تو ای سرو خرامان ز چمن
گل نفس سوخته چون لاله برون می آید
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۳۷
مگر از ناله بلبل دل ما بگشاید
ورنه پیداست چه از باد صبا بگشاید
می تواند گره از غنچه پیکان وا کرد
هر نسیمی که دل تنگ مرا بگشاید
صبح را بخیه انجم نشود مهر دهن
نتوان بست دری را که خدا بگشاید
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۳۹
دو دل شوم چو به زلفش مرا نگاه افتد
چو رهروی که رهش بر سر دو راه افتد
فروتنی است برازنده از سرافرازان
که خوشنماست شکستی که بر کلاه افتد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۴۰
کجا دماغ تو گرم از شراب می گردد؟
که می ز شرم نگاه تو آب می گردد
همیشه در پی آزار ماست چشم فلک
به قصد شبنم ما آفتاب می گردد