عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۳۲
در دور خط آن سیم ذقن تلخ سخن شد
خط ابجد بی رحمی آن غنچه دهن شد
شد آتش گل اخگر خاکستر بلبل
روزی که گل روی تو پیدا ز چمن شد
اخگر نتواند ز گریبان بدر انداخت
دستی که گرفتار سر زلف سخن شد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۳۳
لب تشنه تو، سوخته ای نیست نباشد
شاد از تو غم اندوخته ای نیست نباشد
اندیشه زلف تو چو عزم سفر هند
در هیچ دل سوخته ای نیست نباشد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۴۳
کدام شوخ که با من سر عتاب ندارد؟
کدام گوشه که چشمم گلی در آب ندارد؟
مرا که تشنه آن لعلم از عتاب چه پروا؟
که می پرست غم از تلخی شراب ندارد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۴۷
دور قدح را مه تمام ندارد
روشنی ماه این دوام ندارد
بر لب کوثر شکسته است سبویش
هر که به کف وقت صبح جام ندارد
با همه دلها یکی است نسبت آن زلف
دیده آهوشناس دام ندارد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۴۹
طالع ما عیش را غم می کند
سور را همچشم ماتم می کند
تا خیال گریه کردم یار رفت
این غزال از بوی خون رم می کند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۶۵
سرو از قد تو کسب رعونت کند هنوز
خورشید از عذار تو حیرت کند هنوز
از جوش بلبلان نفس دام تنگ شد
صیاد من ز بخت شکایت کند هنوز
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۸۰
در گرد خط نهان شد روی عرق فشانش
خط غبار گردید دیوار گلستانش
کوتاه بود دستم تا داشت اختیاری
قالب چو کرد خالی شد بهله میانش
آن شوخ پاکدامن تا لب ز باده تر ساخت
بوی امیدواری می آید از دهانش
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۸۴
زلفت ز کجا و ز کجا سلسله مشک
یک تار ز زلف تو و صد قافله مشک
شب تا سحر از سلسله جنبانی زلفی
در کوچه زخمم گذرد قافله مشک
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۸۵
بازآ که بی تو رنگ نیاید به روی گل
در جیب غنچه زنگ برآورد بوی گل
در گلستان حسن تو از جوش عندلیب
تنگ است جای بال فشانی به بوی گل
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۸۸
دیده از صورت پرستی بسته بود آیینه ام
نوخطی دیدم که بازی کرد دل در سینه ام
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۹۰
جلوه ای مستانه زان گلگون قبا می خواستم
زان گلستان یک نسیم آشنا می خواستم
با گواهان لباسی دعوی خون باطل است
ورنه خون خود ازان گلگون قبا می خواستم
تا به کام دل چو مرکز گرد سر گردم ترا
پایی از آهن چو پرگار از خدا می خواستم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۹۱
چند زور آرد جنون بر من، گریبان نیستم
چند بی تابی کنم، آه غریبان نیستم
عهد خوبانم که می غلطم در آغوش شکست
شمع صبحم در پی دلسوزی جان نیستم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۹۳
پرده بر حسن عمل از دامن تر می کشم
چون صدف دامان تر در آب گوهر می کشم
مهر گل را بر گلاب انداختن کار من است
ناز آن لبهای میگون را ز ساغر می کشم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۰۲
ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم
تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش
به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
به هر چوب قفس پیوند دیگر بود بالم را
به زور این قوت پرواز را بر بال و پر بستم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۰۳
به می گرد ملال از چهره دل پاک می کردم
ز هر پیمانه ای خون در دل افلاک می کردم
درین ظلمت سرا می یافتم گم کرده خود را
اگر صبح بناگوش ترا ادراک می کردم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۰۵
به بوسی قانع از لبهای شکربار چون گردم؟
ازین قند مکرر سیر من یکبار چون گردم؟
ز بوی گل گرانی می کشد نازک نهال من
به چندین کوه غم بر خاطر او بار چون گردم؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۰۶
نمی کردم به نیرنگ خزان ترک وفاداری
اگر روی دلی از غنچه این باغ می دیدم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۱۳
اگر سیاه دلم داغ لاله زار توام
اگر گشاده جبینم گل بهار توام
اگر چه چون ورق لاله نامه ام سیه است
به این خوشم که جگرگوشه بهار توام
چرا عزیز نباشم، نه خار این چمنم؟
سرم به عرش نساید چرا، غبار توام
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۱۵
خدنگ او نظری دوخته است بر بالم
امید هست گشادی ز شست اقبالم
در آشیان به خیال تو آنقدر ماندم
که غنچه شد گل پرواز در پر و بالم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۲۸
از شرم عشق دیده خونبار بسته ایم
سدی میان دیده و دیدار بسته ایم
جز آه، تخم سوخته را نیست خوشه ای
ما دل عبث به خال لب یار بسته ایم