عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۲۹
پیش قضا طلسم ز تدبیر بسته ایم
سد شکر به رهگذر شیر بسته ایم
مجنون خانه زاد بیابان وحشتیم
دیوانگی به خود نه به زنجیر بسته ایم
حاشا که زخم ما دهن شکوه وا کند
خود بر میان ناز تو شمشیر بسته ایم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۳۳
رفتیم و کوی او به رقیبان گذاشتیم
خوش کعبه ای به خار مغیلان گذاشتیم
آب نمک شناسی و رنگ حیا نداشت
لعل لب ترا به رقیبان گذاشتیم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۳۷
ما حسرت دیدار تو در سینه شکستیم
این خار هوس در دل آیینه شکستیم
زهاد شکستند اگر شیشه ما را
ما نیز طلسم شب آدینه شکستیم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۴۵
خیره گردد دیده صبح از جلای داغ من
داغ دارد مهر تابان را صفای داغ من
نیست گر صحرای محشر سینه گرمم، چرا
می پرد چون نامه هر سو پنبه های داغ من؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۴۶
نیست غیری در حریم دیده نمناک من
نام لیلی نقش می بندد ز اشک پاک من
اینقدر بی طاقتی در مشت خاری بوده است؟
روی دریا شد کبود از سیلی خاشاک من
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۴۸
خون ز چشم عاشقان بیگناه آمد برون
تا ز رویش آن خط عاشق نگاه آمد برون
در کنار رحمت دریای بی پایان فتاد
چون حباب آن کس که از قید کلاه آمد برون
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۵۰
ز رخسار تو خونها در دل گل می توان کردن
ز زلفت حلقه ها در گوش سنبل می توان کردن
ز بس خون جگر مکتوب ما را داده رنگینی
به جای برگ گل در کار بلبل می توان کردن
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۵۴
نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من
خدا ناکرده در دل رنجشی داری مگر از من؟
بگو تا گریه را دامان کوشش بر کمر بندم
اگر بر دل غباری داری ای روشن گهر از من
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۵۷
ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن
بهار بی می و ساغر نمی توان بودن
نگه از چشم کبود تو چه خوش می آید
یوسف از نیل به این آب نیاید بیرون
در چنین فصل بهاری که گل از سنگ دمید
زاهد از گوشه محراب نیاید بیرون
نیست از ورطه افلاک خلاصی ممکن
به شنا موج ز گرداب نیاید بیرون
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۶۰
ای غنچه زر خرید گلستان بوی تو
خورشید خانه زاد شبستان موی تو
سرگشتگی و تیره سرانجامی مرا
غیر از خط سیاه که آرد به روی تو؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۶۸
ازان رخسار حیرت آفرین تا پرده واکردی
مرا چون دیده قربانیان بی مدعا کردی
به خون آغشته نتوان دید آن لبهای نازک را
وگرنه با تو می گفتم چها گفتی، چها کردی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۷۲
بی سبب بر سرم ای عربده ساز آمده ای
از دل من چه به جا مانده که باز آمده ای؟
ز ره صبر چه پوشم، که (ز) الماس نگاه
سینه پردازتر از چنگل باز آمده ای
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۷۶
زهی نگاه تو با فتنه گرم هم‌دوشی
به دور خط تو خورشید در سیه‌پوشی
ز قرب زلف دل آشفته بود، غافل ازین
که در دو روز کشد کار خط به سرگوشی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۸۰
آسوده ای که لطف نمایان ندیده ای
آن سینه را ز چاک گریبان ندیده ای
از شوخی نگاه در آن چشم غافلی
در قطره چار موجه طوفان ندیده ای
از شست غمزه ناوک مشکین نخورده ای
در گرد سرمه جنبش مژگان ندیده ای
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۸۲
ای فتنه از سپاه تو تیری ز ترکشی
از خنده تو شور قیامت نمکچشی
میدان بی قراری ما را کنار نیست
دل یک سپندو عشق تو دریای آتشی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۸۳
صبر مرا حواله به سیماب می کنی
دلداری سفینه به گرداب می کنی
ما همچو داغ لاله سیه روزگار و تو
سیر سمن فشانی مهتاب می کنی
بیدار می کنند به آواز بوسه ات
در دامن فرشته اگر خواب می کنی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۸۵
مرا چون نیست طالع ز آشنایی
همان بهتر که سازم با جدایی
من و بیگانگی، کز خوش قماشی
ندارد پشت و رو چون آشنایی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۹۲
ختم است بر خرام تو راه نظر زدن
چون آه صبحگاه به قلب جگر زدن
در خامشی گریز ز گفتار، زان که هست
آن گل به جیب ریختن، این گل به سر زدن
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۹۹
برد تا رنگ حیا را باده از رخسار او
آنچه بسیارست گلچین است در گلزار او
طره دستار او همسایه بال هماست
پادشاهی کرد گل بر گوشه دستار او
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۰۰
نیست هر آیینه را تاب رخ گلرنگ او
هم مگر آیینه سازند از دل چون سنگ او
در شب تاریک نتوان دزد را دنبال رفت
دل گرفتن مشکل است از طره شبرنگ او
از لطافت نسبت رخسار او با گل خطاست
کز نگاه گرم گردد آفتابی، رنگ او