عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۰۲
می به جامم می کند چشم خمارآلود تو
گل به طرحم می دهد روی بهارآلود تو
می رسی از گرد راه و می توان برداشتن
گرده خورشید از روی غبارآلود تو
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۰۳
ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو
نخل رعنایی به بارآورده بالای تو
حق ما افتادگان را کی توان پامال کرد؟
بوسه من کارها دارد به خاک پای تو
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۰۴
ای صبا احوال ما با پاسبان او بگو
اشتیاق سجده را با آستان او بگو
هر کجا آن شاخ گل را ناز بگشاید کمر
شکوه آغوش ما را با میان او بگو
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۰۶
قیامت را به رفتار آورد سرو روان تو
زند مهر خموشی بر لب عیسی زبان تو
صبا را منع می کردم ز گلزارت، چه دانستم
که زیر دست صد گلچین برآید گلستان تو
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۱۵
خیره گردد دیده صبح از جلای داغ من
داغ دارد مهر تابان را صفای داغ من
نیست گر صحرای محشر سینه گرمم، چرا
می پرد چون نامه هر سو پنبه های داغ من؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۱۶
نیست غیری در حریم دیده نمناک من
نام لیلی نقش می بندد ز اشک پاک من
اینقدر بی طاقتی در مشت خاری بوده است؟
روی دریا شد کبود از سیلی خاشاک من
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۲۰
ز رخسار تو خونها در دل گل می توان کردن
ز زلفت حلقه ها در گوش سنبل می توان کردن
ز بس خون جگر مکتوب ما را داده رنگینی
به جای برگ گل در کار بلبل می توان کردن
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۲۴
نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من
خدا ناکرده در دل رنجشی داری مگر از من؟
بگو تا گریه را دامان کوشش بر کمر بندم
اگر بر دل غباری داری ای روشن گهر از من
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۲۷
ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن
بهار بی می و ساغر نمی توان بودن
نگه از چشم کبود تو چه خوش می آید
یوسف از نیل به این آب نیاید بیرون
در چنین فصل بهاری که گل از سنگ دمید
زاهد از گوشه محراب نیاید بیرون
نیست از ورطه افلاک خلاصی ممکن
به شنا موج ز گرداب نیاید بیرون
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۳۰
ای غنچه زر خرید گلستان بوی تو
خورشید خانه زاد شبستان موی تو
سرگشتگی و تیره سرانجامی مرا
غیر از خط سیاه که آرد به روی تو؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۳۸
ازان رخسار حیرت آفرین تا پرده واکردی
مرا چون دیده قربانیان بی مدعا کردی
به خون آغشته نتوان دید آن لبهای نازک را
وگرنه با تو می گفتم چها گفتی، چها کردی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۴۲
بی سبب بر سرم ای عربده ساز آمده ای
از دل من چه به جا مانده که باز آمده ای؟
ز ره صبر چه پوشم، که (ز) الماس نگاه
سینه پردازتر از چنگل باز آمده ای
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۴۶
زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی
به دور خط تو خورشید در سیه پوشی
ز قرب زلف دل آشفته بود، غافل ازین
که در دو روز کشد کار خط به سرگوشی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۵۰
آسوده ای که لطف نمایان ندیده ای
آن سینه را ز چاک گریبان ندیده ای
از شوخی نگاه در آن چشم غافلی
در قطره چار موجه طوفان ندیده ای
از شست غمزه ناوک مشکین نخورده ای
در گرد سرمه جنبش مژگان ندیده ای
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۵۲
ای فتنه از سپاه تو تیری ز ترکشی
از خنده تو شور قیامت نمکچشی
میدان بی قراری ما را کنار نیست
دل یک سپندو عشق تو دریای آتشی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۵۳
صبر مرا حواله به سیماب می کنی
دلداری سفینه به گرداب می کنی
ما همچو داغ لاله سیه روزگار و تو
سیر سمن فشانی مهتاب می کنی
بیدار می کنند به آواز بوسه ات
در دامن فرشته اگر خواب می کنی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۵۴
محبت چون کند زورآزمایی
شکست آرد به قلب مومیایی
به رنگ و بو مناز ای گل که دارد
خزان در آستین دست حنایی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۵۵
مرا چون نیست طالع ز آشنایی
همان بهتر که سازم با جدایی
من و بیگانگی، کز خوش قماشی
ندارد پشت و رو چون آشنایی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۵۶
باز رنگت شکسته است امروز
تا کجا رنگ عشق ریخته ای
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۶۲
ختم است بر خرام تو راه نظر زدن
چون آه صبحگاه به قلب جگر زدن
در خامشی گریز ز گفتار، زان که هست
آن گل به جیب ریختن، این گل به سر زدن