عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۶۹
برد تا رنگ حیا را باده از رخسار او
آنچه بسیارست گلچین است در گلزار او
طره دستار او همسایه بال هماست
پادشاهی کرد گل بر گوشه دستار او
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۷۰
نیست هر آیینه را تاب رخ گلرنگ او
هم مگر آیینه سازند از دل چون سنگ او
در شب تاریک نتوان دزد را دنبال رفت
دل گرفتن مشکل است از طره شبرنگ او
از لطافت نسبت رخسار او با گل خطاست
کز نگاه گرم گردد آفتابی، رنگ او
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۷۲
می به جامم می کند چشم خمارآلود تو
گل به طرحم می دهد روی بهارآلود تو
می رسی از گرد راه و می توان برداشتن
گرده خورشید از روی غبارآلود تو
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۷۳
ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو
نخل رعنایی به بارآورده بالای تو
حق ما افتادگان را کی توان پامال کرد؟
بوسه من کارها دارد به خاک پای تو
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۷۴
ای صبا احوال ما با پاسبان او بگو
اشتیاق سجده را با آستان او بگو
هر کجا آن شاخ گل را ناز بگشاید کمر
شکوه آغوش ما را با میان او بگو
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳
چشم صیاد تو ترسانده است چشم ناز را
بی زبان کرده است سحر غمزه ات اعجاز را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۵
گریه مستانه بی می می کند ما را خراب
سیل بیکارست چون از خود برآرد خانه آب
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۹
چه خیال است کند مست ترا باده ناب
مستی چشم ترا آب خمارست شراب
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۲۳
زردرویی می کشد مهر از ترنج غبغبت
بوسه در پرواز می آید ز تحریک لبت
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۹
خط مشکین خواست عذر آن عذار ساده را
سرمه ای در کار بود این چشم برف افتاده را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۴
زلف طرار تو می بندد زبان شانه را
در سخن می آورد لعل لبت پیمانه را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۵۵
تمنای تو دارد در کشاکش آسمان ها را
هدف خمیازه آغوش می سازد کمان ها را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۵۹
کند هر جا پریشان باد زلف مشکبارش را
نقاب روی عنبر می کند خجلت بهارش را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۶۴
کشید آن سنگدل از دست من زلف پریشان را
که سازد کعبه در ایام موسم جمع دامان را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۷۳
نمی آیی به بیداری چو در آغوش من شبها
رها کن تا بدزدم بوسه ای در خواب ازان لبها
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۷۷
ز لعلش پر می گلرنگ شد پیمانه دلها
ز چشم سبز او چینی نما شد خانه دلها
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۹۵
خال تو سوخت جان من غم سرشته را
آه است خوشه، دانه آتش برشته را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۰۰
جای برگ گل به بستر اشک رنگینم بس است
شعله آواز بلبل شمع بالینم بس است
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۰۸
کاکل او دام در راه صبا انداخته است
زلف او زنجیر را در دست و پا انداخته است
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۱۱
کی نسیم صبحدم با غنچه گل کرده است
آنچه با دل زخم شمشیر تغافل کرده است