عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۴
ای چون گل نوشکفته بر طرف چمن
گلبوی شود ز نام خوب تو دهن
گر گل با خار باشد ای سیمین تن
چون گل بر تست و خار در دیده من
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۸
مشک از سر زلفین تو بویم پس ازین
گرد در تو بدیده پویم پس از این
پیوسته رضای تو بجویم پس ازین
جز با تو حدیث کس نگویم پس ازین
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۱
روزم تیره ست از آن رخ مهوش تو
عیشم تلخست از آن لبان خوش تو
هستم صنما تا بشدم از کش تو
دلخسته تر از گوهر گوهر کش تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۴
هر جان که بود برتر از آن باشی تو
بخریده امت به جان گران باشی تو
هر جای مرا به جای جان باشی تو
ای دوست به جان نه رایگان باشی تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۹
صالح پس ازین طرب نباید بی تو
شاید که ز دل طرب نزاید بی تو
جان در تن من بیش نپاید بی تو
خود جان پس ازین کار نیاد بی تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۰
ای شمع شدم به عشق پروانه تو
خوانند مرا به شهر دیوانه تو
امروز منم ز خویش و بیگانه تو
تن تافته چون رشته یکدانه تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۲
مادر که مرا بزاد زاد از پی تو
هم ایزد که جان داد داد از پی تو
گر نیستم ای نگار شاد از پی تو
خون شمع دلم تافته باد از پی تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۴
خوردم همه زهر عشق تو شکر کو
دیدم بتر هوای تو بهتر کو
گر شاخ هوای تو نرفتم بر کو
در تاریکی سکندرم گوهر کو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۷
با من به میان رسول باید با تو
خورشید نخواهم که برآید با تو
آیی بر من سایه نیاید با تو
شاید همه خلق و من نشاید با تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۲
هر چند که بر کوهم در شب ز اندوه
گریان باشم تا به گه بانگ خروه
همقامت تو چو سرو بینم بر کوه
هرگز نشوم ز دیدن کوه ستوه
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۳
آمد بر من به چشمکان خواب زده
سر تا به قدم به عنبر ناب زده
همچون دل من دو زلف را تاب زده
رخ چون گل نو شکفته بر آب زده
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۷
دانم که وفا ز دل برانداخته ای
با آنکه مرا عدوست در ساخته ای
دل را ز وفا چرا بپرداخته ای
مانا که مرا تمام نشناخته ای
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۰
ای غم سختی تو ای دل از غم نرمی
ای دم سردی تو ای دل از دم گرمی
ای عشق خمش باش که بس بی شرمی
ای هجر برو که سخت بی آزرمی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۱
روزی که چو باد پیش من برگذری
دردسر و رنج دل و خون جگری
وآن شب که چو مه به روی من در نگری
نور جگر و قوت دل و تاج سری
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۵
از شیرینی چون به سخن بنشینی
از دو لب خود شکر به دامن چینی
در بوسه لب تو گویدم می بینی
هرگز شکر سرخ بدین شیرینی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۰
شوخی صنمی خوشی کشی خندانی
طوطی سخنی و عندلیب الحانی
چون برده دلم به لابه و دستانی
لابد پس دل روم چو سرگردانی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۳
در پیش گل وصال ما را بویی
وز پس همه ساله عیب ما را جویی
هر چند رخ وفای ما را شویی
کس نشنودا آنچه تو ما را گویی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۹
عشوه دهیم همی سرابی گویی
بر من گذری همی شهابی گویی
گریان شوم از تو آفتابی گویی
نتوانم بی تو زیست آبی گویی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۲
چون بلبل داریم برای رازی
چون گل که نبوییم برون اندازی
شمعم که چو برفروزیم بگدازی
چنگم که ز بهر زدنم بنوازی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۸
آمد بر من خیال زیبا یاری
گفتم به سلامتت بدیدم باری
تو نیز بدین سمج بدیدی آری
شیری شده حلقه بر دو پایش ماری