عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
گیرم که ز اصل خود کند فرع، حجاب
کی اصل جدا ز فرع خود دارد تاب؟
پهلو دزدد گرچه حباب از دریا
دریا پهلو تهی نسازد ز حباب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
آن را که بزرگ است خرد در همه باب
آزاد برون رود ازین دیر خراب
کوچک‌خردان به قید دنیا میرند
اطفال روند دست و پا بسته به خواب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
قدرت نشود بلند از علم کتاب
از عشق و خرد جوی مدد در همه باب
عشق و خردت برآورند از پستی
بی دلو و رسن ز چاه برناید آب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
تا کرد قضا بنای این دیر خراب
تاخیر به کار راستان آمده باب
گر راست روی، مکن به مقصود شتاب
زیرا که رسد پای چپ اول به رکاب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
در فقر، ریاضت است باب از همه باب
پروردن تن عیب بود از خور و خواب
این نغمه خوشت باد اگر داری تاب
کز ضعف، رگ از پوست برآید چو رباب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
از مرحله کذب گذشتم به شتاب
فال ره فقر می‌زنم در همه باب
نزدیک‌ترست ره به افتادگی‌ام
زان ره که فتد عکس در آیینه و آب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷
آمد ز ازل گوهر معنی کمیاب
آراسته ظاهران ندانند این باب
آن روز که خلق صورت و معنی شد
کردند قبول صورت آیینه و آب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
چون ساخته شد کار جهان را اسباب
برداشتن چیزی ازان بود صواب
از جمله برداشتنی‌ها، اول
برداشته شد ز پیش چشم تو حجاب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰
وقت است اگر عنان سپاری به شتاب
با جاذبه شوق چه دریا، چه سراب
بشتاب به سرعتی که در راه رسد
اول قدمت به منزل آخر به رکاب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
اشک آمده مصدر اثر در همه باب
خوش منت‌هاست بر سر از چشم پر آب
تا گریه بود، پی سخن گم نشود
در گل نشود نقش پی از باد خراب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴
دود دلم آسمان‌گدازست امشب
چون راه عدم، دور و درازست امشب
صد دور بگشت چرخ و بیدار نشد
خورشید مگر به خواب نازست امشب؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
آن کز هنرش بلند گردد درجات
نقدی به کفش نیست به جز نقد حیات
مانند چنار گر کشد سر به فلک
جز دست تهی چه حاصل از جوهر ذات
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
آن را که قبول، دور اندازد رخت
نابود شود کمالش از پستی بخت
هر میوه که آن پخته شد و چیده نشد
ناچار فتد ز شاخ در پای درخت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
هرچند هنر به کس نخواهد پرداخت
غربت‌زده را ساز هنر باید ساخت
نی گرچه ز خود آه ندارد به جگر
خلقش ز برای خویش خواهند نواخت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
ناچار به هجر یار می‌باید ساخت
گر گل نبود، به خار می‌باید ساخت
دل را به وفای وعده‌اش نتوان بست
از وعده به انتظار می‌باید ساخت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶
ای محو مجاز، دیده بی‌بصرت
هرگز نفتاده بر حقیقت گذرت
در هر صورت، جمال معنی بینی
گر عینک چشم دل شود، چشم سرت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
هرچند کمال آدمی بسیارست
فیض از دگری خواستنش در کار است
بی شمع و چراغ، خانه روشنگر
تاریک بود، چه شد که روشنکارست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
طبع شررانگیز به شر مجبورست
بدطینت اگر بدی کند معذورست
کی نفس بد از شکستگی نیک شود؟
شمشیر شکسته چون شود، ساطور است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
از باغ تو اند گر سمن، ور بیدست
از توست اگر بید و اگر امیدست
در خانه اگر هزار روزن باشد
آخر همه را چشم به یک خورشید است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۲
...........
...........ست
تا سرزده از شمع چنین بی‌ادبی
پروانه ز عشق شمع وا سوخته است