عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
آیند اگر به مصلحت با هم راست
آمیزش عشق با خرد حرف کجاست
هرچند که جوشند به هم در یک پوست
در بیضه همان سفیده از زرده جداست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
جان زنده بود به عشق و عشق تو به جاست
بر ذره ز آفتاب، بس منت‌هاست
هر جزوی را وصول کل، کل دارد
آن قطره که پیوست به دریا، دریاست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
از نادانی، کس نفتد در کم و کاست
دانایی ما بلای جان و دل ماست
تا دست چپ و راست ز هم دانستم
غم بر سر غم می‌رسدم از چپ و راست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
دنیا افزون بود وگر کم، هیچ است
جز دوست، مطالب دو عالم هیچ است
گویند دمی‌ست زندگی، دریابش
دریافتمش، دمی‌ست کان هم هیچ است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
چون شمع به سوختن کنی خوی، خوش است
دایم ز پی شعله تکاپوی خوش است
از سوز منال چون دم از عشق زدی
آری سوزند هرچه را بوی خوش است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
آن را که به مقصود رهی در پیش است
خرسند به مقصود رسان از خویش است
چون راهروی ز کاروان دور افتاد
مشتاق به کاروان ز منزل بیش است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۳
نی بی دم نایی از نوا بی‌برگ است
بی ملک و درم، شه چو گدا بی‌برگ است
گر سیم نباشد چه دهند اهل کرم؟
کم‌سایه بود درخت تا بی‌برگ است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
هرچند که مرد را ز خواهش ننگ است
از دست تهی، به آسمان در جنگ است
باشد هنر آباد و هنرمند خراب
مطرب بی شام و نغمه سیرآهنگ است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
بدکار ز بیگانه و محرم خجل است
هر کس که بدی نمی‌کند، کم خجل است
آن کن که ز خود خجل نگردی هرگز
کز خویش خجل، از همه عالم خجل است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
در کشور هفت عضو دل سلطان است
این دعوی را چه حاجت برهان است
هرگز نروند راستان جز پی دل
زان است که تیر پیرو پیکان است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۰
جان در تن مرد، حجت یزدان است
بر ذات صمد، هر احدی برهان است
هرچند که جان زنده به جانان باشد
نتوان گفتن که جان به تن جانان است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱
پرهیز ز درد، کار بی‌دردان است
بیم از کشتن، شیوه روزردان است
عشاق ندزدند سر از تیغ بلا
آری دزدی عیب جوانمردان است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۴
زاهد گوید که زهد و طامات به است
صوفی گوید کشف و کرامات به است
من می‌گویم که آدمی را به جهان
از هرچه دهند، جوهر ذات به است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۱
درد از طفلی لازمه هر فردست
نتوان گفتن کس به جهان بی‌دردست
در زیر فلک، شکسته رنگی عام است
هر سبزه که زیر سنگ روید، زردست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۴
امید به عقل، چون ثمر از بیدست
عشق است کزو چشم هزار امیدست
بی عشق، خرد نتیجه کی می‌بخشد؟
فیض دم صبح از اثر خورشیدست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۷
ای آن که به وحدت خردت راهبرست
طی کردن این راه به پای دگرست
هر گام درین بادیه چندین خطرست
ترک دو جهان، علاوه ترک سرست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۸
هرچند دلت مومن و نفست گبرست
آخر نه تمام اختیارت جبرست؟
چیزی که به کار آیدت از کار جهان
در نعمت شکر و در مصیبت صبرست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۴
پروردن عشق با خرد هر دو نکوست
تا زان دو نتیجه‌ای برد دشمن و دوست
از نشو و نما به خاک، بی‌بهره بود
هم پوست جدا ز مغز و هم مغز ز پوست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
عالم همه پرتوی بود از رخ دوست
هر فرع نکو که هست ازان اصل نکوست
هر ذره که در کون و مکان می‌بینی
نتوان گفتن، ولی توان گفتن ازوست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۶
زاهد گوید کلامم از دفتر توست
صوفی گوید مستی‌ام از ساغر توست
هر قوم که هست، بازگشتش بر توست
هر سو که رود قافله، منزل در توست