عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۷
ای عشق که جنگ عالمی بر سر توست
دل از بر هرکه رفت بیرون، بر توست
زین جمع که جمعیت‌شان بر در توست
هر فرد که باز بینی از دفتر توست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۰
خورشید به تابش ضیایی گروست
بیمار به تدبیر دوایی گروست
زاهد به شمار سبحه‌ای در بند است
عاشق به نگاه آشنایی گروست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۳
قومی که شناسند تعلق با کیست
دانند که بی علاقه‌ای نتوان زیست
آنها که به آزادگی خود نازند
گر آزادند، قید آزادی چیست؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۷
نشنیده خرد که عشق را کالا چیست
کس را چه خبر که در دل دانا چیست
خس در بالا حباب را بیند و بس
بشنو ز صدف که در ته دریا چیست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۸
کس را چه خبر که عالم بالا چیست
یا آن طرف نه فلک مینا چیست
گوهر که صدف زاد و صدف پروردش
کی داند، کی، حقیقت دریا چیست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۹
در سینه دلت کام چه می‌داند چیست
ذوق غم ایام چه می‌داند چیست
مرغی که طلسم آشنایی بشکست
آزادگی دام چه می‌داند چیست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۴
گر عقل رمید، عشق دلبر باقی‌ست
صد دجله خون بر مژه تر باقی‌ست
دل هست درون سینه گر آه نماند
گر شعله ز پا نشست، اخگر باقی‌ست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۵
در دیده عارفان گل و بید یکی‌ست
در محفل وصل بیم و امید یکی‌ست
روزن متعددش نماید، ورنه
روشن بود این که نور خورشید یکی‌ست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۶
در پیش تو دیوانه و فرزانه یکی‌ست
قدر خزف و گوهر یکدانه یکی‌ست
چون آینه با روشنی دیده، چرا
در چشم تو آشنا و بیگانه یکی‌ست؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۴
دانی که چرا قضا چو نقش تو نگاشت
سرو چمنت را به بلندی نفراشت؟
هر فتنه که داشت، صرف چشمانت کرد
زین بیش، قضا فتنه و آشوب نداشت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۵
گر نخل نشانده‌ای ثمر خواهی داشت
ور شعله گزیده‌ای، شرر خواهی داشت
هر تخم که امروز به خاک افشاندی
فردا که شود، نتیجه بر خواهی داشت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۶
تا بود هوس، به دل قرارم نگذاشت
وز شغل طلب، به هیچ کارم نگذاشت
حاصل، که پراکنده خیالی هرگز
آواره نکرد و در دیارم نگذاشت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۵
تا هست سخن، سخن‌سرا خواهد گفت
خواهد گفتن حرف و به جا خواهد گفت
ذوقی ز سخن یافته کز لذت آن
تا هست زبان خامه، وا خواهد گفت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۸
هرچند به ملک تن بود صاحب تاج
بر گردن عشق، عقل نگذارد باج
بر عشق مسلط نشود عقل، آری
مه نور ز مهر هدیه گیرد، نه خراج
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۲
کرد آن که کشید طرح دنیای فراخ
از عشق و خرد، بنای این دیرین کاخ
گر شاخ نباشد، به چه افزاید اصل؟
ور اصل نباشد، ز کجا روید شاخ؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۳
گفتی که به جز حیله نباشد فن چرخ
یا رام به کس نمی‌شود توسن چرخ
خود بی‌هنری، بر آسمان طعنه مزن
بیهوده مبند گاو در خرمن چرخ
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۴
بگزیده و نگزیده درین باغ مراد
هر گوشه نشسته‌اند با خاطر شاد
بگشا به گل چیده و ناچیده نظر
این قسمت آتش است و آن روزی باد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۹
شاه آلو را به نیک و بد نتوان داد
در کشمیرش سبد سبد نتوان داد
هرچند که در عزیزی‌اش نیست سخن
صد را به یکی، یکی به صد نتوان داد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۴
وصل چو تویی در آرزو کی گنجد؟
بی ترک جهان، یک سر مو کی گنجد؟
این لقمه بزرگ آمد و بسیار بزرگ
با پنج انگشت در گلو کی گنجد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۶
هر کام که در جهان میسر گردد
چون کار به پایان رسد ابتر گردد
نیکو نبود هیچ مرادی به کمال
چون صفحه تمام شد، ورق برگردد