عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۰
در وادی عشق، مرد می‌باید، مرد
زین لاشه‌سواران چه برآرد دل گرد
شوری و ز خویش رفتنی در کارست
این راه به پای عقل نتوان طی کرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۱
گردون خود را گرچه سخی پندارد
جز کام دل همچو خودی برنارد
دل سختان را ز یکدگر فتح بود
قفل آهن، کلید از آهن دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۲
آن کس که وطن به چرخ اعلا دارد
از قید تعلق، به زمین جا دارد
پیوند رساندش به پستی، ور نه
خود شعله شمع میل بالا دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۵
مه ساغر بی‌شراب بر کف دارد
گلبرگ، ز شبنم آب بر کف دارد
دریا که به جود در جهان مشهور است
گوهر به دل و حباب بر کف دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۶
زین دجله که طوفان به سر پل دارد
آبش مستی بیشتر از مل دارد
سالم جستی، مردی اگر پیش از مرگ
تا زنده بود شمع، تنزل دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۷
بر فرّ هما، لبم تبسم دارد
اندیشه درین نکته مرا گم دارد
در سایه مرغی چه گریزم قدسی
کو چشم بر استخوان مردم دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۱
در زشت و نکو، زمانه دستی دارد
هر ره که بود، بلند و پستی دارد
بی زخم جفا، گشایش کار مجوی
هرجا که گلی‌ست، خاربستی دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۲
با جوهر ذات، هرکه یاری دارد
مردانه زبان به حرف جاری دارد
آن را که قوی‌ست دل، زبانش تیزست
شمشیر به قبض استواری دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۴
عاقل به درش ز دل سراغی دارد
دیوانه، دلیل راه، داغی دارد
این طرفه که در جستن خورشید منیر
هر ذره به دست خود چراغی دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۶
کو عشق که عُجب خودپرستی ببرد؟
کو نیستی‌ای که ذوق هستی ببرد؟
کو جلوه قامتی از آن سرو بلند
کز همت پست، عیب پستی ببرد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۷
قدسی که غم عشق تو بنیادش برد
جز یاد تو هرچه بود از یادش برد
روزی که نشد صرف تو عمرش، هدرست
هر گل که نچید باغبان، یادش برد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۸
هر چیز که از کون و مکان می‌گذرد
از توست که آن یکان یکان می‌گذرد
گر نیست وجود سد انسان ز چه رو
از خویش گذشته، از جهان می‌گذرد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۲
غم‌دیده، فریب سور عالم نخورد
بر هم خورد ار جهان، دلش غم نخورد
گر از سر بازار، قیامت خیزد
سودای من و عشق تو بر هم نخورد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۳
هر صبح، فلک کم هر اختر گیرد
کز مهر، کسی یک اخترش برگیرد
آتش‌زنه را بسی شرر صرف شود
کز یک شررش، سوخته‌ای درگیرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۴
هرکس که پی بخت سیاهش گیرد
هر گام، بلایی سر راهش گیرد
ایام به شکل فتنه برمی‌آید
شاید نگه تو در پناهش گیرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۵
چون طبع خرد غباری از من گیرد
دانسته، فلک شماری از من گیرد
گر فضل و هنر کناری از من گیرد
ایام چه اعتباری از من گیرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۶
جز مسکن خویش هر که جایی گیرد
از مهر فلک دلش صفایی گیرد
بس قطره بی‌بها که در ملک وجود
گیرد صدفش مفت و بهایی گیرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۹
چرخ آب همیشه زیر کاه اندازد
یک کار به صد حیله به راه اندازد
مهرست که عیب چرخ را پوشیده
رسواست چو کل ز سر کلاه اندازد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۰
گلگشت چمن با فقرا کی سازد؟
با ترک هوس کرده، هوا کی سازد؟
باغ از گل و بلبل همه برگ است و نوا
درویشی را برگ و نوا کی سازد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۱
گردون که بد و نیک رقم می‌سازد
آن را که دنی‌ست، محترم می‌سازد
از روز ازل سفله‌نوازست، آری
طاووس ز دم چتر و علم می‌سازد