این بیتی از قصیده ی ناصرخسرو است و شاعر پند می دهد و از دنیاپرستی منع می کند:
دیر بماندم در این سرای کهن من
تا کهنم کرد صحبت دی و بهمن
خسته ازانم که شست سال فزون است
تا به شبانروزها همی بروم من
ای به شبان خفته ظن مبر که بیاسود
گر تو بیاسودی این زمانه ز گشتن
خویشتن خویش را رونده گمان بر
هیچ نشسته نه نیز خفته مبر ظن
گشتن چرخ و زمانه جانوران را
جمله کشنده است روز و شب سوی گشتن
ای بخرد، با جهان مکن ستد و داد
کو بستاند ز تو کلند به سوزن
........
وقتی می گوید ای بخرد با جهان مکن ستد و داد کو بستاند ز تو کلند به سوزن منظورش این هست که وارد معامله با دنیا نشو چون دنیا آنقدر فریبکار است که کلنگ تو را از تو با یک سوزن خرد و کوچک می گیرد یعنی در معامله با دنیا ضرر می کنی چون دنیا به آسانی فریبت می دهد.