تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق،
که نامی خوشتر از اینت ندانم.
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری،
به غیر از زهر شیرینت نخوانم.
تو زهری، زهر گرم سینهسوزی،
تو شیرینی، که شور هستی از توست.
شراب جام خورشیدی، که جان را
نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.
بسی گفتند: «دل از عشق برگیر!
که: نیرنگ است و افسون است و جادوست!»
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است، اما … نوشداروست!
فریدون مشیری
اگر منظورتان این شعر زنده یاد فریدون مشیری باشد، ایشان می گوید که عشق را مانند زهری کشنده می دانند که عاشق را هلاک می کند ولی ما عشق را تجربه کردیم و دیدیم که زهر عشق، خودش نوشداروست.عشق زهری شیرین است و حکم نوشدارو را دارد.این زهر شیرین،شفابخش و زندگی بخش است.