0 امتیاز
84 بازدید
در توضیح و تفسیر توسط
دوباره دسته بندی کردن توسط
غنچه‌ای گفت به پژمرده گلی

که ز ایام، دلت زود آزرد

آب، افزون و بزرگست فضا

ز چه رو، کاستی و گشتی خرد

زینهمه سبزه و گل، جز تو کسی

نه فتاد و نه شکست و نه فسرد

گفت، زنگی که در آئینهٔ ماست

نه چنانست که دانند سترد

دی، می هستی ما صافی بود

صاف خوردیم و رسیدیم به درد

خیره نگرفت جهان، رونق من

بگرفتش ز من و بر تو سپرد

تا کند جای برای تو فراخ

باغبان فلکم سخت فشرد

چه توان گفت به یغماگر دهر

چه توان کرد، چو میباید مرد

تو بباغ آمدی و ما رفتیم

آنکه آورد ترا، ما را برد

اندرین دفتر پیروزه، سپهر

آنچه را ما نشمردیم، شمرد

غنچه، تا آب و هوا دید شکفت

چه خبر داشت که خواهد پژمرد

ساقی میکدهٔ دهر، قضاست

همه کس، باده ازین ساغر خورد

پاسخ شما

نام شما برای نمایش - اختیاری
حریم شخصی : آدرس ایمیل شما محفوظ میماند و برای استفاده های تجاری و تبلیغاتی به کار نمی رود
به پرسش و پاسخ (گوهرین) خوش آمدید، اینجا مکانی برای پرسش سوال و دریافت پاسخ از دیگر کاربران این مجموعه است. برای استفاده از تمامی امکانات لطفا ثبت نام نمایید.

364 سوال

313 پاسخ

75 دیدگاه

155 کاربر

سوالات مشابه

0 امتیاز
0 پاسخ 55 بازدید
سوال شده مارس 18, 2023 در توضیح و تفسیر توسط ایلیا
0 امتیاز
1 پاسخ 57 بازدید
0 امتیاز
1 پاسخ 142 بازدید
سوال شده آوریل 19, 2023 در توضیح و تفسیر توسط بی نام
0 امتیاز
1 پاسخ 59 بازدید
...