0 امتیاز
136 بازدید
در توضیح و تفسیر توسط

1 پاسخ

0 امتیاز
توسط (28.8هزار امتیاز)
ویرایش شده توسط

اگر منظورتان این شعر است، با توجه به مطلع آن که شاعر از رفتن یار شکوه دارد و در پایان هم با مصرعی از شعر سعدی آن را به پایان می برد، در مجموع شعری عاشقانه و پر از گلایه از معشوق است.

رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را

(خطاب به معشوق می گوید تو رفتی و دل یک شهر را که عاشق و مبتلای تو بودند با خود بردی)

تا کی کنیم بی تو صبری که نیست ما را

(تا کی باید صبر کنیم در حالیکه بدون حضور تو صبری برای ما نمانده است)

بازآ که عاشقانت جامه سیاه کردند

(برگرد و بیا و ببین که عاشقانت لباس سیاه به تن کرده اند)

چون ناخن عروسان از هجر تو نگارا
(رنگ لباسشان مانند ناخن عروسان سیاه است.چون حنایی که به ناخن عروسان می بستند، آنقدر پررنگ می شد که به سياهي می زد.پس رنگ لباس عاشقان محزون را به ناخن عروسان تشبیه کرده است.)

ای اهل شهر ازین پس من ترک خانه گفتم

(شاعر به مردم شعر می گوید من خانه ام را ترک می کنم و از این شهر می روم)

کز ناله های زارم زحمت بود شما را

( زیرا از بس ناله و زاری می کنم باعث ناراحتی شما می شوم.)

از عشق خوب رویان من دست شسته بودم

(من از عشق زیبارویان دست شسته و خودم را از آنها کنار کشیده بودم)

پایم بگل فروشد در کوی تو قضا را

(اما سرنوشت مرا به کوی تو کشاند و گرفتارت شدم)

از نیکوان عالم کس نیست همسر تو

(از خوبان جهان کسی همتای تو نیست)

بر انبیای دیگر فضلست مصطفا را

(همان طور که مصطفی یعنی حضرت محمد صلی الله و علیه و آله، بر انبیای دیگر برتری دارد و کسی همتای او نیست)

در دور خوبی تو بی قیمتند خوبان

(هیچکدام از خوبان در مقابل تو ارزشی ندارند)

گل در رسید و لابد رونق بشد گیا را

(همانطور که وقتی گل زیبایی می روید،گیاهان دیگر در مقابلش،رونق خود را از دست می دهند.)

ای مدعی که کردی فرهاد را ملامت

( ای کسی که فرهاد را به خاطر عشق به شیرین نکوهش،کردی)
باری ببین و تن زن شیرین خوش لقا را
(باید شیرین زیبا را ببینی تا فرهاد را درک کنی و دست از سرزنش برداری)
تا مبتلا نگردی گر عاقلی مدد کن
(اگر عاقل هستی برای آن که به عشقی مبتلا نگردی)
در کار عشق لیلی مجنون مبتلا را
(در کار عشق به مجنون عاشق و مبتلا کمک کن)
ای عشق بس که کردی با عقل تنگ خویی
(خطاب به عشق می گوید از بس با عقل ناسازگاری کردی)
مسکین برفت و اینک بر تو گذاشت جا را
( عقل بینوا رفت و جایش را به تو داد)
مجروح هجرت ای جان مرهم زوصل خواهد
(آن که از دوری تو جانش مجروح و دردمند شده، باید به وصل تو برسد زیرا وصال مرهم جان عاشق است)
اینست وجه درمان آن درد بی دوا را
(درمان دل شکسته ی عاشقان وصال است)
من بنده ام تو شاهی با من هرآنچه خواهی
(تو شاهی و من بنده ی تو هستم هرچه میخواهی با من بکن)
می کن که بر رعیت حکم است پادشا را
(چون پادشاه بر رعیت هر حکمی را می تواند روا دارد)
گر کرده ام گناهی درملک چون تو شاهی
(اگر گناهی کرده ام در ملک پادشاه والامقامی چون تو)
حدم بزن ولیکن از حد مبر جفا را

(مرا حد بزن و تنبیه کن ولی در حد گناهم نه بیشتر)
از دهشت رقیبان، دورست سیف از تو
(از ترس رقیبان است که سیف یعنی شاعر، دور از تو به سر می برد)
در کویت ای توانگر سگ می گزد گدا را
(زیرا در کوی تو سگ به گدا حمله می کند.شاید منظور سیف اینست که رقیبان عشقی او برای از میدان به درکردنش،سگ را هم به جانش می اندازند)
سعدی مگر چو من بود آنگه که این غزل گفت
(سیف در اینجا از خودش می پرسد که آیا سعدی هم وقتی این شعر را می گفت مثل من عاشق و سرگشته بوده و در پایان مصراعی از سعدی را شاهد می آورد:)
(مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا)

یعنی ای یار صبر و طاقت و شور و اشتیاق از حد گذشت.

شاعر: سیف فرغانی

به پرسش و پاسخ (گوهرین) خوش آمدید، اینجا مکانی برای پرسش سوال و دریافت پاسخ از دیگر کاربران این مجموعه است. برای استفاده از تمامی امکانات لطفا ثبت نام نمایید.

360 سوال

308 پاسخ

69 دیدگاه

140 کاربر

سوالات مشابه

0 امتیاز
1 پاسخ 57 بازدید
0 امتیاز
0 پاسخ 53 بازدید
سوال شده مارس 16, 2023 در توضیح و تفسیر توسط معصومه صادقی
0 امتیاز
0 پاسخ 57 بازدید
سوال شده نوامبر 27, 2022 در توضیح و تفسیر توسط بی نام
+1 امتیاز
1 پاسخ 111 بازدید
0 امتیاز
1 پاسخ 54 بازدید
سوال شده نوامبر 20, 2022 در توضیح و تفسیر توسط بی نام
...