سرود گفتن نکيسا از زبان شيرين
چو رود باربد اين پرده پرداخت
نکيسا زود چنگ خويش بنواخت
در آن پرده که خوانندش حصاري
چنين بکري بر آورد از عماري
دلم خاک تو گشت اي سرو چالاک
برافکن سايه چون سرو بر خاک
از اين مشگين رسن گردن چه تابي
رسن درگردني چون من نيابي
اگر گردن کشي کردم چو ميران
رسن در گردن آيم چون اسيران
نگنجد آسمان در خانه من
دو عالم در يکي ويرانه من
نتابد پاي پيلان خانه مور
نباشد پشه با سيمرغ هم زور
سپهري کي فرود آيد به چاهي
کجا گنجد بهشتي در گياهي
در اینجا نکیسا از زبان شیرین خطاب به خسرو می نوازد و می خواند .رسن در گردن کنایه از شخص اسیر و دربند است.کسی که توانایی حرکت و فرار ندارد و طناب پیچ شده است.شیرین می گوید از من مطیع تر پیدا نمی کنی من مانند اسیری دربند به سویت می آیم و تسلیم تو هستم.گویا می خواهد جبران مافات گند.