0 امتیاز
197 بازدید
در توضیح و تفسیر توسط

1 پاسخ

+1 امتیاز
توسط (28.8هزار امتیاز)

ای عجب دردی است دل را بس عجب

مانده در اندیشهٔ آن روز و شب

اوفتاده در رهی بی پای و سر

همچو مرغی نیم بسمل زین سبب

چند باشم آخر اندر راه عشق

در میان خاک و خون در تاب و تب

پرده برگیرند از پیشان کار

هر که دارند از نسیم او نسب

ای دل شوریده عهدی کرده‌ای

تازه گردان چند داری در تعب

برگشادی بر دلم اسرار عشق

گر نبودی در میان ترک ادب

پر سخن دارم دلی لیکن چه سود

چون زبانم کارگر نی ای عجب

آشکارایی و پنهانی نگر

دوست با ما، ما فتاده در طلب

زین عجب تر کار نبود در جهان

بر لب دریا بمانده خشک لب

اینت کاری مشکل و راهی دراز

اینت رنجی سخت و دردی بوالعجب

دایم ای عطار با اندوه ساز

تا ز حضرت امرت آید کالطرب

غزل شماره ۱۱ عطار

در بیت موردنظر،اشاره به ضرب المثل معروف بر لب دریا، تشنه لب بودن است.شاعر می گوید چیزی عجیب تر از این در دنیا نیست که بر لب دریا باشی اما نتوانی جرعه ای از آب آن بنوشی و با لب تشنه به دریای پر آب بنگری.این ضرب المثل یادآوری می کند که آب دریا آنقدر شور و بدمزه است که نمی توان جرعه ای از آن را برای رفع عطش نوشید.

به پرسش و پاسخ (گوهرین) خوش آمدید، اینجا مکانی برای پرسش سوال و دریافت پاسخ از دیگر کاربران این مجموعه است. برای استفاده از تمامی امکانات لطفا ثبت نام نمایید.

364 سوال

313 پاسخ

75 دیدگاه

156 کاربر

سوالات مشابه

0 امتیاز
1 پاسخ 127 بازدید
0 امتیاز
0 پاسخ 38 بازدید
...