+1 امتیاز
37 بازدید
در توضیح و تفسیر توسط

1 پاسخ

+1 امتیاز
توسط (28.8هزار امتیاز)
انتخاب شده توسط
 
بهترین پاسخ

غزل۲۴۳۹ بیدل دهلوی

از نالهٔ دل ما تا کی رمیده رفتن

زین دردمند حرفی باید شنیده رفتن

بی نشئه زندگانی چندان نمک ندارد

حیف ست از این خرابات می ناکشیده رفتن

آهنگ بی‌نشانی زین‌ گلستان ضرور است

راه فنا چو شبنم باید به دیده رفتن

جرأتگر طلب نیست بی دست و پایی ما

دارد به سعی‌ قاتل خون چکیده رفتن

چون شعله‌ای که آخر پامال داغ‌ گردد

در زیر پا نشستیم از سر کشیده رفتن

زین باغ محمل ما بر دوش ناامیدیست

بر آمدن نبندد رنگ پریده رفتن

از وحشت نفسها کو فرصت تأمل

چون صبح باید از خویش دامن نچیده رفتن

بر خلق بی‌بصیرت‌ تا چند عرض‌ جوهر

باید ز شهر کوران چون نور دیده رفتن

همدوش آرزوها دل‌ می‌رود نفس نیست

در رنگ ریشه دارد تخم دمیده رفتن

قطع نفس نمودیم جولان مدعا کو

در خواب هم نبیند پای بریده رفتن

رفتار سایه هرگز واماندگی ندارد

در منزل است پرواز از آرمیده رفتن

قد دو تای پیریست ابروی این اشارت

کز تنگنای هستی باید خمیده رفتن

بال فشاندهٔ آه بی‌گرد حسرتی نیست

با عالمی ز خود برد ما را جریده رفتن

تعجیل طفل خویان مشق خطاست بیدل

لغزش به پیش دارد اشک از دویده رفتن

شاعر در پایان غزل خطاب به خود می گوید: ای بیدل،عجله کردن کار غلطی است، کار افرادی است که مانند طفلان خام و بی تجربه اند.کارشان مثل ریزش اشک است که تند تند فرومی ریزد و از روی گونه ها به پایین می غلتد.اشک از شدت عجله و دویدن است که دچار لغزش می شود.

 

به پرسش و پاسخ (گوهرین) خوش آمدید، اینجا مکانی برای پرسش سوال و دریافت پاسخ از دیگر کاربران این مجموعه است. برای استفاده از تمامی امکانات لطفا ثبت نام نمایید.

364 سوال

313 پاسخ

75 دیدگاه

156 کاربر

سوالات مشابه

0 امتیاز
1 پاسخ 132 بازدید
0 امتیاز
1 پاسخ 76 بازدید
0 امتیاز
1 پاسخ 23 بازدید
سوال شده دسامبر 14, 2023 در توضیح و تفسیر توسط بی نام
+1 امتیاز
1 پاسخ 44 بازدید
0 امتیاز
1 پاسخ 38 بازدید
...