0 امتیاز
457 بازدید
در توضیح و تفسیر توسط

1 پاسخ

0 امتیاز
توسط (28.8هزار امتیاز)
ویرایش شده توسط

چابکسواری آمد و لعبی نمود و رفت

نی نی عقابی آمد و صیدی ربود و رفت

آن آفتاب کشور خوبی چو ماه نو

ظرف مرا به آن می تند آزمود و رفت

نقش دگر بتان که نمی‌رفت از نظر

آن به تن به نوک خنجر مژگان زدود ورفت

تیری که در کمان توقف کشیده داشت

وقت وداع بر دل ریشم گشود و رفت

حرفی که در حجاب ز گفت و شنود بود

آخر به رمز گفت و به ایما شنود و رفت


از بهر پای بوس وداعی که روی داد،

رویم هزار مرتبه بر خاک سود و رفت

افروخت آخر از نگه گرم آتشی

در محتشم نهفته برآورد دود و رفت

شاعر: محتشم کاشانی

شاعر در این غزل از ربوده شدن دلش توسط معشوقی بی وفا می گوید که آمد و او را به بند عشق گرفتار کرد و بعد هم وداع کرد و دل به آتش کشیده ی شاعر را جا گذاشت و رفت.در بیت مذکور:

حرفی که در حجاب ز گفت و شنود بود

آخر به رمز گفت و به ایما شنود و رفت

به  حرفی اشاره می کند که در پرده بود و شاعر آن را نمی فهمید اما همین سخن مستور در حجاب را هم به رمز گفته و با اشاره شنوده و با همین وضع او را ترک کرده و رفته است.

به پرسش و پاسخ (گوهرین) خوش آمدید، اینجا مکانی برای پرسش سوال و دریافت پاسخ از دیگر کاربران این مجموعه است. برای استفاده از تمامی امکانات لطفا ثبت نام نمایید.

364 سوال

313 پاسخ

75 دیدگاه

156 کاربر

سوالات مشابه

0 امتیاز
1 پاسخ 155 بازدید
0 امتیاز
1 پاسخ 61 بازدید
...