از باغ جهان رخ ببستیم و گذشتیم
شاخی ز درختی نشکستیم و گذشتیم
دامن کش ما بود فریب غم ناموس
زین کشمکش بیهده رستیم و گذشتیم
هر گه که به ما راحتیان راه گرفتند
لختی دل آن طایفه جستیم و گذشتیم
پا بست در آتش زدن و رفتن از این دشت
خود را به دل سوخته بستیم و گذشتیم
گفتند که از کعبه گذشتن نه ز هوش است
گفتیم که ما مردم مستیم و گذشتیم
صد جا به کمند آمده بودیم در این راه
چون برق ز بند همه جستیم و گذشتیم
هر گاه که چشم من و عرفی به هم افتاد
در هم نگرستیم و گرستیم و گذشتیم
غزل ۴۷۹ عرفی شیرازی.
در بیت آخر کلمات نگرستیم به معنای نگریستیم ، نگاه کردیم. گرستیم به معنای گریستیم، گریه کردیم هستند.شاعر به خودش اشاره می کند می گوید هروقت نگاهم به عرفی افتاد ، فقط به هم نگاه کردیم گریه کردیم و ردشدیم.یعنی بی گفتگو و با گریه از مقابل هم گذشتیم.