غزل شماره۴۵۰ دیوان شمس
از بامداد روی تو دیدن حیات ماست
امروز روی خوب تو یا رب چه دلرباست
امروز در جمال تو خود لطف دیگرست
امروز هر چه عاشق شیدا کند سزاست
امروز آن کسی که مرا دی بداد پند
چون روی تو بدید ز من عذرها بخواست
صد چشم وام خواهم تا در تو بنگرم
این وام از کی خواهم و آن چشم خود که راست
شاعر جمال یار را دیده و به توصیف آن پرداخته و خطاب به یار می گوید من برای دیدن چهره ی زیبا و جمال بی مانندت باید صدها چشم قرض کنم تا بتوانم به تو نگاه کنم و زیبایی ات را ببینم اما از آنجا که هر چشمی لایق دیدارت نیست، من این چشمها را از کجا و چه کسانی باید قرض کنم؟