با سلام خدمت دوستان گرامی. دوستان من بیت آخر این حکایت را متوجه نمیشم، امکانش هست که راهنمایی کنید؟ بسیار ممنون.
حاجبی بُرد جام نوشروان
دید آن شاه و کرد ازو پنهان
دل خازن ز بیم شه برخاست
جام جُستن گرفت از چپ و راست
خازن از بیم جان خود بشتاب
هرکسی را همی نمود عذاب
جان خازن بتافت از پی جام
گشت از بیم شاه خونآشام
به امید و به راحت و غم و درد
هرکسی را مطالبت میکرد
شاه گفتش مرنج و باد مسنج
بیگنه را مدار در غم و رنج
دل خود را به جای خود بازآر
بیگنه را بدین گنه مازار
چیست بهتر ز خیره جوشیدن
پردهای بر گناه پوشیدن
کانکه برداشت جام ندهد باز
وانکه دانست فاش نکند راز
شاه روزی میان رهگذری
دزد خود را بدید با کمری
کرد اشارت به خنده بیباری
کین از آن جام هست گفت آری
آنت بخشودن اینت بخشیدن
آنت پاشیدن اینت پوشیدن