0 امتیاز
40 بازدید
در نقد و تحلیل توسط

1 پاسخ

+1 امتیاز
توسط (28.8هزار امتیاز)

جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم

صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم

خورشید بر سرو روان دیگر ندیدم در جهان

وصفت نگنجد در بیان نامت نیاید در قلم

گفتم چو طاووسی مگر عضوی ز عضوی خوبتر

می‌بینمت چون نیشکر شیرینی از سر تا قدم

چندان که می‌بینم جفا امید می‌دارم وفا

چشمانت می‌گویند لا ابروت می‌گوید نعم

آخر نگاهی بازکن وانگه عتاب آغاز کن

چندان که خواهی ناز کن چون پادشاهان بر خدم

چون دل ببردی دین مبر هوش از من مسکین مبر

با مهربانان کین مبر لاتقتلوا صید الحرم

خار است و گل در بوستان هرچ او کند نیکوست آن

سهل است پیش دوستان از دوستان بردن ستم

او رفت و جان می‌پرورد این جامه بر خود می‌درد

سلطان که خوابش می‌برد از پاسبانانش چه غم

می‌زد به شمشیر جفا می‌رفت و می‌گفت از قفا

سعدی بنالیدی ز ما مردان ننالند از الم

شاید منظور سعدی این باشد که مردان در مقابل درد مقاومند و از درد نمی نالند حتی اگر معشوق آنها را با شمشیر زخمی کرده باشد.الم به معنای درد است.

 

به پرسش و پاسخ (گوهرین) خوش آمدید، اینجا مکانی برای پرسش سوال و دریافت پاسخ از دیگر کاربران این مجموعه است. برای استفاده از تمامی امکانات لطفا ثبت نام نمایید.

360 سوال

308 پاسخ

69 دیدگاه

140 کاربر

...