0 امتیاز
21 بازدید
در توضیح و تفسیر توسط
دوباره دسته بندی کردن توسط
توسط (12.3هزار امتیاز)
حضور سوخته عشق در دل تنگ است
که آرمیده بود تا شرار در سنگ است

ز خود چگونه برآیم، که آسمان بلند
ز بار خاطر من سبزه ته سنگ است

ز رنگ عالم ایجاد، بوی خون شنود
کسی که روی دلش در جهان بیرنگ است

دل رمیده به معشوق هم نمی سازد
که این پلنگ به ماه و ستاره در جنگ است

بساط چرخ و گهرهای شاهوار نجوم
به چشم وحشت من دامنی پر از سنگ است

امیدها به هنر داشتم، ندانستم
که بخت سبز بر آیینه هنر زنگ است

فریب نازکی دست آن نگاه مخور
که در فشردن دل، سخت آهنین چنگ است

همین که راه به دستت فتاد، راهی شو
که سنگ راه سبکرو، شمار فرسنگ است

متاع هر دو جهان را به رونما دادیم
هنوز حسن غیور ترا ز ما ننگ است

مگر زمین دگر از غبار دل سازیم
وگرنه روی زمین بر جنون ما تنگ است

نمی بریم به میخانه دردسر صائب
شراب لعلی ما چهره های گلرنگ است

صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷۰۳
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/53900

1 پاسخ

0 امتیاز
توسط (12.3هزار امتیاز)
من به هنر خود امیدوارم بودم، اما تقدیر همچون زنگاری بر آیینه هنر بود.
به پرسش و پاسخ (گوهرین) خوش آمدید، اینجا مکانی برای پرسش سوال و دریافت پاسخ از دیگر کاربران این مجموعه است. برای استفاده از تمامی امکانات لطفا ثبت نام نمایید.

365 سوال

313 پاسخ

76 دیدگاه

167 کاربر

سوالات مشابه

0 امتیاز
1 پاسخ 46 بازدید
سوال شده ژوئن 5, 2023 در توضیح و تفسیر توسط بی نام
0 امتیاز
1 پاسخ 1.2هزار بازدید
سوال شده فوریه 3, 2023 در توضیح و تفسیر توسط بی نام
0 امتیاز
1 پاسخ 38 بازدید
0 امتیاز
2 پاسخ 76 بازدید
...