+1 امتیاز
1.5هزار بازدید
در توضیح و تفسیر توسط

1 پاسخ

+1 امتیاز
توسط (28.8هزار امتیاز)
انتخاب شده توسط
 
بهترین پاسخ

جانا نظری فرما چون جان نظرهایی

چون گویم دل بردی چون عین دل مایی

جان‌ها همه پا کوبند آن لحظه که دل کوبی

دل نیز شکر خاید آن دم که جگر خایی

تن روح برافشاند چون دست برافشانی

مرده ز تو حال آرد چون شعبده بنمایی

گر جور و جفا این است پس گشت وفا کاسد

ای دل به جفای او جان باز چه می‌پایی

امروز چنان مستم کز خویش برون جستم

ای یار بکش دستم آن جا که تو آن جایی

چیزی که تو را باید افلاک همان زاید

گوهر چه کمت آید چون در تک دریایی

مردم ز تو شد ای جان هر مردمک دیده

بی‌تو چه بود دیده‌ ، ای گوهر بینایی

ای روح بزن دستی در دولت سرمستی

هستی و چه خوش هستی در وحدت یکتایی

ای روح چه می‌ترسی روحی نه تن و نفسی

تن معدن ترس آمد تو عیش و تماشایی

ای روز چه خوش روزی شمع طرب افروزی

او را برسان روزی جان را و پذیرایی

صبحا نفسی داری سرمایه بیداری

بر خفته دلان بردم انفاس مسیحایی

شمس الحق تبریزی خورشید چو استاره

در نور تو گم گردد چون شرق برآرایی

شاعر می گوید: چیزی که تو را باید افلاک همان زاید

گوهر چه کمت آید چون در تک دریایی 

یعنی هرچه مورد نیاز تو بوده و هست را افلاک برایت فراهم می کند  خداوند در وجودت استعدادهایی را به ودیعه گذاشته تا از آنها برای رشد و شکوفایی بهره بگیری.همانطور که برای یافتن گوهر، باید به ته دریا بروی. در آنجا هرچقدر که بخواهی می توانی گوهر (مروارید) صید کنی.

 افلاک :جمع فلک ، بمعنی چرخ. گردون. سپهر

به پرسش و پاسخ (گوهرین) خوش آمدید، اینجا مکانی برای پرسش سوال و دریافت پاسخ از دیگر کاربران این مجموعه است. برای استفاده از تمامی امکانات لطفا ثبت نام نمایید.

364 سوال

313 پاسخ

75 دیدگاه

156 کاربر

سوالات مشابه

0 امتیاز
1 پاسخ 155 بازدید
+1 امتیاز
1 پاسخ 176 بازدید
0 امتیاز
1 پاسخ 457 بازدید
...