هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از دردها و رنجهای زندگی سخن میگوید. شاعر از بیعدالتی، ملامتهای دیگران، و ناملایمات زندگی شکایت دارد و با استفاده از استعارهها و تصاویر شاعرانه، احساسات خود را بیان میکند. در این شعر، مفاهیمی مانند رنج، صبر، و ناامیدی به چشم میخورد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق و گاهی تلخ است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از استعارهها و اشارات تاریخی یا اساطیری ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۲۵۰
غیر بدگویی اگر خصم پرآشوب نداشت
چه کند، دسترسی بر سخن خوب نداشت
استخوانهای من از سنگ ملامت به همای
داشت چندان سخن از درد که مکتوب نداشت
گاه می داد به دست من دیوانه گلی
یاد آن روز که دربان چمن چوب نداشت
تن یوسف ز کجا، پیرهن تن ز کجا
گرگ ذوقی ز بغل گیری یعقوب نداشت
سربسر پرده نشینان چمن را دیدیم
چون تو ای تاک کسی دختر محجوب نداشت
به دل آزردنم افتاده جهانی در پوست
این قدر کرم، تن خسته ی ایوب نداشت
هر که برخاست، نهد برسر من پای، سلیم
خانه ی نقش قدم این همه سرکوب نداشت
چه کند، دسترسی بر سخن خوب نداشت
استخوانهای من از سنگ ملامت به همای
داشت چندان سخن از درد که مکتوب نداشت
گاه می داد به دست من دیوانه گلی
یاد آن روز که دربان چمن چوب نداشت
تن یوسف ز کجا، پیرهن تن ز کجا
گرگ ذوقی ز بغل گیری یعقوب نداشت
سربسر پرده نشینان چمن را دیدیم
چون تو ای تاک کسی دختر محجوب نداشت
به دل آزردنم افتاده جهانی در پوست
این قدر کرم، تن خسته ی ایوب نداشت
هر که برخاست، نهد برسر من پای، سلیم
خانه ی نقش قدم این همه سرکوب نداشت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.