۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۶

خطش دمید و به نازش نیاز من باقی ست
هزار بوسه مرا پیش آن دهن باقی ست

گل همیشه بهار پیاله می گوید
خزان رسید و همان آب و رنگ من باقی ست

ادای حق محبت تمام نتوان کرد
هزار جان دگر پیش کوهکن باقی ست

حدیث درد دل من نمی شود آخر
سخن نماند و مرا با تو صدسخن باقی ست

هزار سال ز مرگم گذشته است و هنوز
ز حسرت تو مرا آب در دهن باقی ست

خزان کشید ز گل انتقام بلبل را
هنوز دعوی مرغان این چمن باقی ست

چو شمع کشته برونم ز انجمن مبرید
هنوز در سر من شوق سوختن باقی ست

به غیر جسم ضعیفی جنون به من نگذاشت
مرا ز عشق تو یک تار پیرهن باقی ست

غبار من به غریبی سلیم رفت به باد
هنوز در دل من حسرت وطن باقی ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.