هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از خشکی و بی‌آبی زندگی خود شکایت می‌کند و از نبودن باده و شادی در زندگی خود می‌نالد. او احساس می‌کند که حتی گریه نیز نمی‌تواند تسکینی برای دردهایش باشد و از خشکی و بی‌حاصلی زندگی خود رنج می‌برد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و حزن‌انگیز است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۷۴۳

می آیدم به تحفه ز میخانه جام خشک
دریا به من همیشه فرستد سلام خشک

نه ابر در هوا، نه می ناب در قدح
چون تر کنم دماغی ازین صبح و شام خشک؟

کام دلم به گریه میسر نمی شود
مژگان تر چه فایده دارد به کام خشک

آه از سرشک بی اثر من که کم نشد
در خانه ام چکیدن باران ز بام خشک

کو جام باده ای که کنم تر دماغ را
این زهد خشک کشت مرا چون زکام خشک

ماهی به دام خشک ندیده کسی و من
از جوهرم چو ماهی خنجر به دام خشک

منعم مکن ز قافیه ی این غزل سلیم
از کام خشک سر نزند جز کلام خشک
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.