هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و فراق می‌نالد و دلش مانند زنگوله‌ای پیوسته نالان است. او از داغ عشق، صدها چشم گریان دارد و همواره به یاد معشوق است. شاعر از زیبایی‌های معشوق مانند زلف و رویش یاد می‌کند و بیان می‌کند که هیچ‌کس جز معشوق را ندیده است. او همچنین از سوزش دلش در سینه می‌گوید و این که تنها معشوق است که می‌تواند این آتش را در بغل پنهان کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای سنین پایین‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۷۴۶

دارم دلی همچون جرس، پیوسته نالان در بغل
از داغ بر احوال خود، صد چشم گریان در بغل

کی از چمن یاد آورم من کز خیال روی او
چون حلقه ی زلف بتان، دارم گلستان در بغل

صد چاک افتد همچو گل بر جیب من از هر نسیم
زان همچو غنچه از صبا دزدم گریبان در بغل

جز زلف و روی او کسی هرگز ندیده در جهان
شامی که چون صبحش بود خورشید تابان در بغل

دایم دل سوزنده را در سینه چون داری سلیم؟
آتش نکرده هیچ کس غیر از تو پنهان در بغل
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.