۱۶۱ بار خوانده شده
گلی دارم ز رنگ و بو برهنه
سهی سروی چو آب جو برهنه
ز هندوزادگان طفلی که باشد
دوان چون شعله بر هر سو برهنه
چو حرف دوستان سبز ملیحی
ولی چون طعنه ی بدگو برهنه
چو شاخ سوسنش اندام عریان
چو ساق سنبلش بازو برهنه
به صد پرده نهان از شرم او گل
چو آیینه ولی خود، رو برهنه
چو جوگی، شعله ی آتش نشسته
به خاکستر ز عشق او برهنه
ز آب جلوه اش تا بگذرد کبک
دو پا را کرده تا زانو برهنه
سلیم از دل برون کن خار حسرت
که آمد یار و پای او برهنه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
سهی سروی چو آب جو برهنه
ز هندوزادگان طفلی که باشد
دوان چون شعله بر هر سو برهنه
چو حرف دوستان سبز ملیحی
ولی چون طعنه ی بدگو برهنه
چو شاخ سوسنش اندام عریان
چو ساق سنبلش بازو برهنه
به صد پرده نهان از شرم او گل
چو آیینه ولی خود، رو برهنه
چو جوگی، شعله ی آتش نشسته
به خاکستر ز عشق او برهنه
ز آب جلوه اش تا بگذرد کبک
دو پا را کرده تا زانو برهنه
سلیم از دل برون کن خار حسرت
که آمد یار و پای او برهنه
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.