هوش مصنوعی:
این شعر از احساس اسارت و دلتنگی در محیطی که به ظاهر زیبا اما در باطن زندانگونه است سخن میگوید. شاعر با استفاده از تصاویری مانند قفس، زنجیر، و شمشیر، احساس محدودیت و رنج عاشقانه را بیان میکند. همچنین، اشاره به پیری و سکوت عاشقانه، عمق درد و رازداری را نشان میدهد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و مفاهیم انتزاعی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۹۳۲
دلم را این چمن زندان دلگیر است پنداری
صدای بلبلان، آواز زنجیر است پنداری
ز بس هر سو عمارتهای چوبین قفس دارد
فضای این گلستان شهر کشمیر است پنداری
به خونریزی دل او آشنایی آنچنان دارد
که آن آیینه از فولاد شمشیر است پنداری
ز پیری شد سفید از بس که هر مو بر سر و رویم
به کف آیینهام پیمانهی شیر است پنداری
چنان لب را سلیم از گفتگو در انجمن بستهست
که راز عاشقان محتاج تقریر است پنداری
صدای بلبلان، آواز زنجیر است پنداری
ز بس هر سو عمارتهای چوبین قفس دارد
فضای این گلستان شهر کشمیر است پنداری
به خونریزی دل او آشنایی آنچنان دارد
که آن آیینه از فولاد شمشیر است پنداری
ز پیری شد سفید از بس که هر مو بر سر و رویم
به کف آیینهام پیمانهی شیر است پنداری
چنان لب را سلیم از گفتگو در انجمن بستهست
که راز عاشقان محتاج تقریر است پنداری
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.